loading...

روش شناسی سخنرانـی دینـی

«بِـسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیـم اُدْعُ إِلَىٰ سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ»

گمنام بازدید : 32 شنبه 30 فروردین 1399 نظرات (0)

بسم الله الرحمن الرحیم

 

چه تفاوتی میان سخن عادی و سخنی که تبدیل به سخنرانی یا همان سخنوری می شود وجود دارد؟ به واقع کسی که قصد می کند که سخنرانی کند، در ابتدا باید تمام تلاشش را انجام دهد که ذهنیت نسبتا جامعی در حوزه محتوای سخنرانی و سخنوری پیدا کند. 

 

چرا که اگر ما نتوانیم  محتوای سخنرانی را به خوبی مورد شناسایی قرار دهیم، عملا نمی توانیم حرف عادی خودمان و یا همان ذهنیت کلی که داریم را تبدیل به سخنی بکنیم که به اصطلاح به آن سخنرانی یا سخنوری می گوییم.

 
 

 اساسا سخنرانی یا سخنوری چیست و به چه معناست؟ تفاوت اصلی سخنرانی با حرف عادی ما در چیست؟ سخنرانی سخنی است تاثیرگذار، که اصطلاحا قدرت اقناعی دارد. یعنی می تواند کاری کند که منِ سخنران به وسیله کلمات یا به قول بعضی از مفسرین و شارحینِ این حوزه، رستاخیز کلمات بتوانم ذهنیات و مَنَوّیات خودم را به گونه ای به دیگران منتقل کنم و به گوش و نظر آن ها برسانم که آن ها خیلی سریع نسبت به آن چه که از من می شنوند، قانع شوند و همان طور فکر کنند که من می خواهم و همان طور بیندیشند که من می اندیشم.

 

 وقتی قرار است چنین اتفاقی روی دهد، ما چگونه می توانیم سخن عادی را تبدیل به سخنرانی یا سخنوری کنیم؟  عرض کردم ابتدا بحث اساسی در محتوا است. یعنی چه؟ یکی از مهمترین مواردی که در بیان، در سخن سخنوران باید حتما مد نظر ما قرار بگیرد، منطق دیالوگی سخن در سخنوری است. دیالوگ یعنی چه؟ اگر قرار باشد من یک متن نوشته شده، انشاء و یا مقاله ای را به همان شکلی که هست حفظ کنم و بگویم، عملا دارم تک گویی یا مونولوگ می کنم.


به طور مثال فرض بفرمایید که همین چند دقیقه ابتدایی که من شروع به سخنرانی کردم، عملا تلاش نمی کردم که به نوعی یک دوگویی یا یک همسوییِ مشارکت آمیز بین من و مخاطب اتفاق بیافتد. چگونه حرف می زدم؟ می گفتم که امروز در مورد مقولة بسیار مهمِ “روش سخنرانی چیست؟ حرف خواهیم زد. سخنرانی یکی از موارد تاثیرگذار در سخن گفتن است. یعنی از قالب های سخن گفتن است که ما باید بتوانیم با استفاده از کلمات، کاری کنیم که دیگران بر اساس کلماتی که از ما می شنوند دچار تاثیرپذیری شوند. در نهایت نسبت به گفته های ما تاثیر بپذیرند و …

ببینید عملا لطف، جذابیت سخن و چیزهایی از این دست کاملا در این نوع سخن گفتن از بین می رود. چون این نوع سخن گفتن یعنی مونولوگ گفتن و در آن منطق دیالوگ وجود ندارد. منطق دیالوگ یعنی چه؟ یعنی مشارکت ذهنی مخاطب با سخنران اتفاق بیافتد. بدین معنا که در دیالوگ منِ سخنران به گونه ای از قول شمایِ مخاطب هم سخنانی را مطرح می کنم. دیالوگ همان گفتگو است منتها در سخنرانی و سخنوری گفتگویی است که هم گُفتَش منم هم گوشش.


 این به این معناست که سخنران از جانب مخاطب هم حرف می زند. به همین دلیل است که خیلی از مواقع وقتی شما به یک سخنرانی یا حرف جذاب گوش می دهید، احساس می کنید که سخنان یا ذهنیات خودتان را در قالب کلماتی که سخنران بیان می کند، می شنوید. سخنوران دقیقا همان ذهنیات و دغدغه های مخاطبانشان را مطرح می کنند و این خاصیت سخنرانی است که باید به صورت دیالوگ باشد. اگر دقیق تر بخواهم بیان کنم یعنی باید به صورت سوال و جواب باشد.

یکی از پدیده های بسیار مهمی که دیالوگ دارد و به صورت جدی و به وضوح در آن تبلور پیدا می کند مقوله ی شعر است. به طور مثال حافظ که همة ما ایرانیان اگر هر شاعری را نشناسیم، حافظ را می شناسیم یا حداقل چند بیتی از غزلیات او را می توانیم از بر بخوانیم، در اشعار خودش کاملا دیالوگی با ما ارتباط برقرار می کند. به همین دلیل هم هست که تاثیرگذاری زیادی دارد.

 

 به عنوان مثال غزل مشهور

 یوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مخور  

 کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور

را در نظر بگیرید. دقیقا جایی که من و تو انتظار این را نداریم که گوینده سخن پس از پیام اولیه ای که به ما می دهد، پیام را کامل کند و متعاقب پیام اول حرف جدی تری را بزند، حرف جدی ترش را میزند.

یوسف گمگشده باز آید به کنعان غم مخور

کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور

این دل غمدیده حالش به شود دل بد مکن

وین سر شوریده باز آید به سامان غم مخور

 

وین سر شوریده آها ببین دوباره این دل غمدیده حالش به شود دل بد مکن .. وین سر شوریده باز آید به سامان غم مخور .. گر دو روزی دور گردون بر مراد ما نرفت، دقت کنید حرف ها همه حسیات و تجربیات ما است. یعنی همه حرف ها برای ما آشنا است و به آن مبتلا هستیم و آن ها را از سر گذراندیم، در سرگذشتمان وجود داشته است و یا حداقل آن را مشاهده کردیم. در زندگی اطرافیان و مردمان روزگارمان همه این ها را متوجه می شویم. ثانیا در ادامه، هم پیام را کامل می کند هم جذابیت ایجاد می کند  و هم انتظار نداریم حرف مهمتری را بشنویم، ولی باز  هم می شنویم. “گر دو روزی دور گردون بر مراد ما نرفت  – دائما یکسان نباشد حال دوران غم مخور”  ببینید  یعنی جواب آن پیام و مساله را که طرح می کند را خیلی سریع مطرح می کند و خیال من و تو  را راحت می کند. توضیح دادم که سوال و جواب در دیالوگ باید وجود داشته باشد.

 

در شعر زمستان اخوان ثالث هم می توانید این سوال و جواب را مشاهده کنید. “سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت” یعنی وقتی سلام می کنی جواب سلامت را نمی دهند. اینجا در ذهن من و شما چه اتفاقی می افتد؟ چرا؟ مگر چه اتفاقی افتاده؟ چه شده است که جواب سلامش را نمی دهند؟ در اینجا شاعر و سخنور ما اصلا در مورد چرای موضوع صحبت نمی کند بلکه جواب چرا را می گوید: “سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت”.

 

 حالا در ذهن ما هر سوالی مطرح می شود را جواب می دهد: “سرها در گریبان است”. جواب داد  چون سرها در گریبان است. کسی سلام را جواب نمی دهد چون متوجه نمی شود. شاعر در ادامه می گوید: “کسی سر برنیارَد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران  را”. دوباره برای من که با این حرف مواجه می شوم سوال پیش می آید که چرا؟ “که ره تاریک و لغزان است”، به این دلیل. “وگر دست محبت سوی کس یازی به اکراه آورد دست از بغل بیرون” باز چرا؟ که “سرما سخت سوزان است”. دیالوگ یعنی همین.

دیالوگ به این معناست که بسیار ساده مشارکت ذهنی بین من و تو و شاعر به وجود می آید و خیلی سریع هم کامل می شود. آن چیزی که سخنوران درلحظه اول طرح می کنند، مسئله را به وجود می آورد و سپس پاسخ می دهند. پس اولین نکته در مقوله سخنوری و سخنرانی مقوله دیالوگ است. . همان چیزی که سقراط مطرح می کند. افلاطون به نقل از سقراط بحث دیالکتیک را مطرح می کند. دیالوگ به معنای تقابل است، یعنی اصلا  وقتی تقابل وجود نداشته باشد دیالوگی هم ایجاد نمی شود.

 

 من موقعی در مورد خوبی حرف می زنم که بخواهم بدی را زیر سوال ببرم. به عبارتی اساسا خوبی با بدی معنا پیدا می کند. پس تو چطور انتظار داری که در مورد مقوله بسیار خوب صداقت حرف بزنی و فقط بگویی راستگویی خیلی چیز خوبی است. من تا زمانی که متوجه نشوم دروغ چقدر بد است، اصلا متوجه آن نکات آموزنده در مورد خوب بودن و نکو بودن صداقت نخواهم  شد. پس این تقابل رو متوجه شوید.

 نکته دوم که در شیوه سخنوری و سخنرانی به لحاظ محتوای بیانی بسیار مهم است، استفاده از روش مثالی است. دقت کنید تمام سخنورانی که ما به آن ها علاقه داریم و به سخنرانی آن ها گوش می دهیم، کسانی هستند که تمام تلاششان را می کنند که از مثال به خوبی استفاده کنند یعنی تمثیلی و مصداقی سخن بگویند. سخنوران حرفه ای به یک معنا و مفهوم و حتی به یک امر مجرد تجسم می بخشند. اصطلاحا ما به این کار تجسیم می گوییم.


در سخنرانی و سخنوری این تجسم بخشیدن یا با استفاده از تشبیه و استعاره و امثال آن اتفاق می افتد یا این که می تواند با مصادیق، مثال ها و نظایری که وجود دارد رقم بخورد.  امیر مومنان به عنوان سلطان بلاغت دقیقا از همین روش ها برای گفتن مفاهیم خودش استفاده می کند. یعنی سخنوری گونه و خطابی آن معنا را طرح می کند. در آن مثال مشهور، ایشان می فرمایند که “فرصت ها مثل ابرها در حال گذر هستند. پس خیلی زود این فرصت ها را بربایید”. وقتی این گونه حرفی مطرح می شود تازه برای مخاطب قابل لمس و استفاده می شود. در روش مثالی از دست رفتن فرصت را مثل گذر کردن ابر مطرح میکنه و بیان می کنند که بسیار تاثیرگذار است. یا مثلا ایشان در مثالی دیگر در آن سخن مشهور می فرمایند که “در فتنه ها مثل  بچه شتر 2 ساله باشید”. بعد خود ایشان  شرح میدهند که “بچه شتر 2 ساله، شتری است که نه کوهانی دارد که سوارش شوند و نه شیری دارد که از آن بدوشند”

 

در روش مثالی مخاطب به سرعت متوجه منظور و نظر سخنران می شود. حالا فرض کنید یک سخنور 3 ساعت در مورد این که اساسا در ایام فتنه، آشوب و گرفتاری شما باید چگونه عمل کنید سخنرانی کند. همین مثال و تمثیل ساده که مطرح می شود می تواند خیلی سریع سخنِ سخنران را برای من معنا کند.  

سقراط شهید شهیر راه اندیشه، در آن سخنرانی مشهورش وقتی دموکراسی آتنی را نقد و نقض می کند این گونه شبیه سازی می کند. مثال می زند و می گوید این دموکراسی که شما دارید مثل این می ماند که ما ناخدای یک کشتی را که قرار است به دریا برود مخاطرات زیادی را از سر بگذراند، از میان کسی انتخاب کنیم که خوب سخنرانی کند. زیرا که دقیقا در نظام های این چنینی، مردم نسبت به کسی اقبال دارند که خیلی خوب حرف می زند. مشاهده می کنید سقراط با یک مثال در ذهن مخاطب، درست یا غلط ذهنیت منفی نسبت به دموکراسی ایجاد می کند. پس از روش مثالی در سخنرانی و سخنوری بهره مند شوید.

 

سومین نکته که در روش سخنرانی بسیار مهم است رابطه منطق کل به جز است. یعنی چه؟ اصلا قرار نیست ما به شیوه منطقی در سخنرانی سخن بگوییم. نه به این معنا که ما اهل منطق (منطقی که در فرض ابتدایی ریاضیات مورد نظر است) نیستیم. یعنی چه؟ ما با چیدن صغری کبری در منطق و در علم به نتیجه می رسیم. به طور مثال من می گویم راستگویی کار بسیار خوبی است. هر کاری که خوب باشد فضیلت به همراه دارد. پس راستگویی یک فضیلت است. در روش سخنرانی این غلط است.

در اینجا جزء به کل اتفاق افتاده است. ما در سخنرانی کل به جز را باید انجام دهیم. یعنی به جای آن که من از ابتدا شروع کنم و به انتها برسم،  اول انتها رو می گویم و بعد ابتدا در ذهن مخاطب معنا پیدا می کند. به این صورت که می گویم راستگویی یک فضیلت است. چرا که باعث ایجاد خوشبختی در زندگی می شود. چرا که بسیار امر نیک و پسندیده ایست. مشاهده می کنید وقتی سخن اینگونه مطرح می شود، ذهن مخاطب به خودی خود با سخنران همراه می شود.

 

خیلی از چراها و پرسش ها و برخوردهای ترتیبی در سخنرانی به خودی خود از بین خواهد رفت. پس این را هم به عنوان یک منطق در سخنوری در نظر بگیرید. خیلی از مواقع به عزیزان توصیه می کنم که شعر نو به خصوص شعر نیما بخوانند. به این معنا که شعر نو شعر توصیفی است و دقیقا رابطه نوع سخن، رابطه کل به جزء است. مثلا نیما می گوید که

“مانده از شبهای دورادور

 بر مسیر خاموش جنگل

سنگ چینی از اجاقی خرد

 کن در او خاکستر سردی “

 دقت کنید که او نمی گوید که یک خاکستر سردی در اجاقی که از سنگ چین درست شده در مسیر جنگل از شبهای خیلی دور باقی مانده است. به عبارتی او از جزء به کل نمی گوید بلکه دقیقا از کل به جزء یعنی از انتها به ابتدا روایت می کند. وقتی از کل به جزء گفته می شود از نظر شاعری و سخنوری معنا پیدا می کند. انگار که مخاطب در یک لحظه در میان آن صحنه و شرح و توصیف قرار می گیرد. پس استفاده از رابطه کل به جز در سخنرانی را فراموش نکنید.

 

 در روش سخنرانی، مطلب مهمتری که اینجا باید بیان کنم ارتباط موضوع و مضمون است. دقت کنید همان چیزی که در ذهنتان می گذرد به همان شکل عریان، اساسا قابلیت ارائه ندارد.  به طور مثال من میدانم که پرهیزکاری کار خوبی است. تقوی کار پسندیده ایست. خیلی ها هم به آن اذعان دارند اما فرض بفرمایید که من در یک جلسه ای بگویم: بسم الله الرحمن الرحیم. سلام خدمت حضار و عزیزان. پرهیزگار باشید چون پرهیزکاری کار خوبیست. این یک موضوع است. یک حرف خام است که می تواند اصلا اهمیتی هم پیدا نکند. با نگاه اجمالی به اشعار صائب تبریزی به عنوان یکی از  شعرای بزرگ سبک هندی و یا به تعبیری و به قولی بنیانگذار این سبک، شما می توانید رابطه بین موضوع و مضمون را درک کنید. در جایی در یک شعر زیبا می گوید:

 

“ز هم جدا نبود نوش و نیش این گلشن”. این یک حرف معمولی است. در باغ و گلشن همچنان که نوش هست، نیش هم هست. همچنان که گل هست، خار هم هست. همچنان که لذت و عزت هست، عشق و نفرت هم هست. کینه هم هست، مشکل هم هست، درد هم هست. در این مصرع منظور شاعر از گلشن، دنیاست. شاعر در مصرع بعدی می گوید “به وقت چیدن گل باغبان شود پیدا” یعنی هر وقت که می خواهی از چیزی بهره مند شوی، تازه مشکلات و سختی ها به وجود می آید. دقت کنید در ابتدا یک حرف عادی بود. بعد از این حرف عادی تعبیری ایجاد می شود که آن حرف عادی برای مخاطب خیلی مهم می شود و معنا پیدا می کند. شما می توانید این را در مقام سخنرانی و سخنوری بسط دهید و روش سخنرانی را کامل کنید.

گمنام بازدید : 24 شنبه 30 فروردین 1399 نظرات (0)

بسم الله الرحمن الرحیم

چگونه سخنرانی را شروع کنیم و بر ترس شروع غلبه کنیم؟

در این مقاله به چگونه سخنرانی را شروع کنیم و بر ترس شروع غلبه کنیم؟ می پردازیم

 

چرا آغاز سخنرانی (و صحبت در جلسات) همیشه باعث نگرانی است؟

زمانی که صحبت از ترس از سخنرانی می‌شود، بلاشک اصلی‌ترین دغدغه افراد این است که چگونه بر ترس خود در زمان شروع سخنرانی و یا آغاز صحبت در جلسات غلبه کنند و از همین رو خیلی خوب است که ما نگاهی داشته باشیم به نمودار ترس ازز  سخنرانی در گذر زمان:

 

 

همانطور که در نمودار مشاهده می‌کنید، ترس ما از سخنرانی و صحبت درجلسات به صورت کاملاً ناگهانی بالا می‌رود و در لحظه شروع سخنرانی (دقیقاً لحظه‌ای که می‌خواهیم صحبت خود را شروع کنیم) بیشترین میزان ترس از سخنرانی را تجربه می‌کنیم و همین موضوع باعث می‌شود که بسیاری از افراد از این موضوع بی اطلاع باشند و تصوّر کنند که تا انتهای سخنرانی اینطور خواهد بود و در نتیجه امید خود را از دست می‌دهد و به نوعی قافیه را می‌بازند.

باید توجه کنید که این نمودار برای همه افراد - حتی افرادی کاملاً حرفه‌ای - وجود دارد و متنها زمان و شدت آن کوتاه می‌شود

به طوری که اصلاً متوجه این موضوع نمی‌شویم... (برای توضیحات بیشتر مراجعه کنید به تحقیق جفری هانر در مقاله دلیل ترس از سخنرانی)

 

 

چرا شروع سخنرانی و جلسات سخت است؟

در زمانی که می‌خواهیم سخنرانی را آغاز کنیم، به دلیل هیجان و ترس زیاد (که در بخش بالایی آن را توضیح دادیم) دوپامین زیادی در نئوکورتکس ما وجود دارد و این حجم زیاد دوپامین باعث می‌شود که مغز ما به اصطلاح سفید شود و نتوانیم به خوبی از تمام توانمندی‌های مغزمان استفاده کنیم و بسته به این که چقدر با این شرایط آشنایی داریم و تمرین کرده‌ایم از کارآیی ما کم می‌شود (گاهی اوقات اگر هیچ تمرینی نداشته باشیم، بسیار زیاد!

به طوری که هیچ حرفی به ذهنمان نمی‌آید و گاهی اوقات فقط کمی نگرانی وجود دارد)

بنابراین خیلی مهم است که:

 

بتوانیم شروع سخنرانی خود را از قبل تنظیم کنیم و آنقدر آن را تمرین کنیم که به صورت کاملاً ناخودآگاه آن را اجرا کنیم! و دیگر نیازی به استفاده از فکرمان نداشته باشیم!

 

این جمله را بارها گفته‌ام که اگر یک سخنرانی را 5 بار تمرین می‌کنید، شروع و پایان آن را باید حداقل 20 بار تمرین کنید. چون این دو قسمت سخت‌ترین قسمت‌های کار هستند.

 

چرا شروع صحبت بسیار مهم است؟

شروع سخنرانی و یا آغاز صحبت در جلسات همانطور که دشواری‌های خاص خود را دارد، از آن طرف اهمیت زیادی نیز دارد.

ما در دوره جامع سخنرانی و فن بیان به صورت مفصل در مورد نمودار جلب توجه مخاطبان صحبت می‌کنیم و اهمیت آن را بیان می‌نماییم.

و همانطور که در این نمودار نمونه مشاهده می‌کنید، میزان توجه در ابتدای کار بسیار بالاست و به مرور زمان مخاطبان توجه‌شان را به سخنران از دست می‌دهند و به کارهای دیگر توجه می‌کنند.

بنابراین اگر ما شروع قدرتمند و تأثیر گذاری نداشته باشیم، بلاشک مخاطبان را از دست خواهیم داد زیرا 7 تا 30 ثانیه اول تضمین کننده قضاوت مخاطبان نسبت به ما هستند. یعنی:

1. در مورد اعتماد به نفس ما قضاوت می‌کنند.

2. درد مورد تسلط ما به کلام قضاوت می‌کنند.

3. تصمیم می‌گیرند که در ادامه آیا باید به ما گوش کنند یا خیر

بنابراین نحوه شروع بسیار مهم است که در ادامه راهکارهایی فوق‌العاده کاربردی در این زمینه ارائه خواهیم کرد.

 

 

 

نحوه آغاز و شروع سخنرانی بسیار مهم است و اگر شما شروع خوبی در سخنرانی خود نداشته باشید می‌توانید مطمئن باشید که مخاطبان را در همان ابتدای کار از دست می‌دهید.

در این فایل آموزشی یک فیلم 15 دقیقه‌ای به شما تکنیک‌هایی کاملاً کاربردی در مورد نحوه شروع سخنرانی ارائه کرده‌ایم.

 

 

در یک وبینار (سمینار آنلاین) مشترک که سال گذشته برگزار شد و نام آن اسرار سخنرانان حرفه‌ای بود، من به این موضوع پرداختم که سخنرانان مطرح از چه ترفندهایی برای ایجاد جذابیت در صحبت‌های خودشان استفاده می‌کنند؟

و یکی از موضوعات بسیار مهم در سخنرانی است که چگونه صحبت خود را شروع کنیم.

در این فیلم 15 دقیقه‌ای راهکارهایی بسیار کاربردی و عملی برای شروع سخنرانی مطرح کرده‌ایم که شما می‌توانید برای سخنرانی خود یکی از آنها را استفاده کنید و مطمئن باشید که میزان توجه مخاطبان به شما بسیار بیشتر خواهد بود.

حقیقت این است که مخاطبان در ابتدای سخنرانی در مورد شما قضاوت خواهند کرد و در ابتدای صحبت (30 ثانیه اول)‌ قصد دارند تصمیم بگیرند که آیا باید به شما گوش کنند یا این که مشغول نگاه کردن به در و دیوار یا موبایل یا صحبت فرد کناری خود باشند.

بنابراین شما باید این فرصت را مغتنم بشمارید و سعید کنید بهترین اقدام خود را برای شروع انجام دهید زیرا اگر بتوانید مخاطبان را در ابتدا با خود همراه کنید،‌ به احتمال زیاد در ادامه نیز خواهید توانست آنها را همراه خود نگاه دارید.

در صورتی که عضو اعضای الماسی سایت هستید؛ برای مشاهده فیلم مذکور می‌توانید به لینک زیر مراجعه کنید:

نحوه و ترفندهای شروع سخنرانی

 

بهترین روش برای شروع سخنرانی

راه‌های بسیار زیادی برای شروع سخنرانی وجود دارد، اما آنچه از تحلیل سخنران بزرگ و معروف عایدمان می‌شود این است که اکثر سخنرانان معروف و حرفه‌ای برای شروع سخنرانی خود از داستان‌ها استفاده می‌کنند!

داستان‌ها بدون شک یکی از قدرتمند‌ترین روش‌ها برای جلب توجه مخاطبان هستند و از همین رو توصیه می‌کنم مقاله اهمیت داستان گویی در سخنرانی  را به صورت کامل مطالعه کنید و مطمئناً در ادامه مطالب زیادی در مورد داستان گویی بیان خواهیم کرد.

اما شاید برای شما مهم باشید بدانید که چرا من داستان را برای شروع سخنرانی پیشنهاد می‌کنم؟!

من به شما حق می‌دهم که این سوال را بپرسید و مطمئن باشید که این روش اگر به خوبی به کار بسته شود توجه همه مخاطبان را به خود جلب خواهد کرد.

 

 

 

در ادامه دلایل من برای انتخاب داستان به عنوان بهترین روش شروع را خواهید شنید:

1. جذابیت برای مخاطب: شاید اصلی‌ترین دلیل این است که بهترین روش برای جلب توجه مخاطبان  استفاده از داستان است. بازهم تأکید می‌کنم که داستان‌ها بسیار قدرتمندند

2. دومین دلیل این است که ما برای تعریف داستان‌ها نیازی به فکر کردن نداریم و احتمال فراموشی اگر فقط چند مرتبه آن را تمرین کنیم بسیار بسیار کم خواهد بود.

3. داستان‌ها برای مخاطبان بسیار ساده قابل پیگیری هستند و چون دارای سیری مشخص هستند، مخاطبان خیلی راحت با آن ارتباط برقرار می‌کنند.

4. کسانی که در شروع سخنرانی خود از داستان استفاده می‌کنند این موضوع را تأکید می‌کنند که اعتماد به نفس زیادی دارند و این حس به مخاطبان القا می‌شود...

گمنام بازدید : 26 شنبه 30 فروردین 1399 نظرات (0)

بسم الله الرحمن الرحیم


حوزه‌‌‌های تأثیرگذاری سخنرانی دینی

 
ما همیشه و در هر جا با نگرشهایمان زندگی می‌‌‌كنیم. واژه «نگرش» (1) معادلهای فارسی متعددی مثل «طرز تلقی»، «وجهه نظر»، «بازخورد»، «وضع روانی»، «ایستار» و... دارد. «نگرش كه به ساخت روحی و آمادگی روانی فرد اطلاق می‌‌‌شود،‌‌‌ از تركیب باورها،‌‌‌ گرایشها و احساسات مساعد و نامساعد برای نشان دادن واكنش فرد به كار می‌‌‌رود و به طور كلی یك نیروی اكتسابی موجود است. كسی كه نسبت به شخصی، شیئی یا موقعیتی نگرش خاصی پیدا كرده است، بیش از همه به امر مورد نظر توجه نشان می‌‌‌دهد.» (2)
محققان برای نگرش، ابعاد شناختی، عاطفی و رفتاری در نظر می‌‌‌گیرند. بنابراین افكار و عقاید، احساسات و عواطف، و تمایلات رفتاری سه مؤلفه نگرش هستند. به عنوان مثال در موضوعی مثل «مار» مؤلفه شناختی «مار» دلالت بر عقایدی درباره این موضوع عینی و حقیقی دارد؛ مانند اینكه مارها نرم و لطیف هستند. و مؤلفه عاطفی مبین احساسات فرد است؛ مانند اینكه با دیدن «مار» دچار احساس ترس و وحشت می‌‌‌شویم. مؤلفه رفتاری نیز بر تمایلات رفتاری تأكید دارد؛ مثل لمس كردن مار یا ردّ درخواست لمس مار زنده. (3)
مثال دیگر را درباره یكی از اصلی‌‌‌ترین نگرشها در فرهنگ دینی،‌‌‌ یعنی «نگرش ایمانی» می‌‌‌توان مطرح كرد. ایمان دارای سه بعد «عقیده وشناخت»، «علقه قلبی و عاطفی» و «رفتار ظاهری» است. (4) «ایمان هرمی است كه قاعده‌‌‌اش را عقیده قلبی تشكیل می‌‌‌دهد و اضلاعش را اعمالی كه بر آن قاعده استوار شده‌‌‌اند. عقیده قلبی در اینجا مجموع عاطفه و عقل است و لذا انسان به واسطه عقل و عاطفه‌‌‌اش،‌‌‌ یعنی؛ (جمع جبری) همه وجودش به سوی یك رفتار سوق پیدا می‌‌‌كند.» (5)
برای ایجاد یا تغییر «نگرش» در افراد باید به سه بُعد آن توجه نمود. و ما برای رسیدن به اهداف سخنرانی دینی كه در درس گذشته توضیح داده شد، با غمض‌‌‌عین از بعضی تداخلها، حوزه‌‌‌های تأثیرگذاری سخنرانی دینی را با توجه به این سه مؤلفه بیان می‌‌‌كنیم.
الف. حوزه اندیشه
یكى از رایج ترین تأثیرات سخنرانى؛ اثرگذاری در اندیشه، تفكر، آگاهى و فهم مخاطبان است كه از ایجاد یا افزایش آگاهیهاى آنان تا ایجاد بصیرت و نگاه ژرف، تأثیرات متفاوتى را شامل مى شود.
مهم ترین ابزار سخنرانى كه كلمه و كلام است، نیز بیشتر با تأثیرگذارى در آگاهى و اندیشه تناسب دارد و از دریچه تأثیرگذارى در اندیشه بر احساسات و علایق و رفتارهاى مخاطب مى توان اثر گذاشت؛ هر چند براى اثرگذارى بر احساس و رفتار، راههاى دیگرى نیز وجود دارد.
به كار انداختن اندیشه مخاطبان، یكى از اهداف تبلیغى پیامبران الهى بوده است؛ چنان‌‌‌كه امام على علیه السلام می‌‌‌فرماید: «... یحتَجُّوا عَلَیهِمِ بِالتَّبلیغِ وَ یثیروُا لَهُم دفائِنَ العُقُولِ...؛ (6) [خداوند بزرگ، پیامبران را فرستاد تا با مردم ] از راه تبلیغ با برهان سخن بگویند و گنجینه هاى پنهان خِرَدها را براى آنان آشكار كنند و به كار اندازند... .»
در سخنرانى دینى باید از دو جهت بر افکار مخاطبان اثر گذاشت:
الف) اثبات اندیشه هاى صحیح؛
ب) ‌‌‌ابطال اندیشه هاى غلط.
الف. اثبات اندیشه هاى صحیح
همراه با اثبات اندیشه هاى صحیح، همه یا برخى از موارد ذیل محقق می‌‌‌شود؛ یعنی در واقع برایند اثبات اندیشه‌‌‌های صحیح، همه یا برخی از موارد زیر است:
1. اطلاعات و آگاهى پیدا كردن؛
2. تغییر در نگرش و ذهنیت مخاطب؛
3. افزایش قدرت تفكّر و تعقّل؛
4. بوجود آمدن زمینه برای ایجاد باور.
براى تأثیر‌‌‌گذارى در هر یك از موارد فوق، لازم است مواد، محتوا و چینشهاى مناسبى در سخنرانى به كار گرفته شود كه در جاى خود از آن بحث خواهیم كرد.
ب. ابطال اندیشه هاى غلط
گاهى سخنران فقط به اثبات اندیشه‌‌‌های صحیح مى پردازد و توجهى به ابطال افکار غلط ندارد؛ در حالى كه زمانی تأثیرگذارى مطلوب در اندیشه، كامل مى شود كه اندیشه غلط از ذهن مخاطب خارج، و او از باطل بودن آن آگاه شود.
ابطال اندیشه هاى نادرست در مخاطبان، نتایج مطلوبى را در پى خواهد داشت كه برخى از آنها عبارت‌‌‌اند از:
1. فهم كاذب‌‌‌بودن آگاهیهاى غلط؛
2. تغییر نگرش و ذهنیتهاى غلط؛
3. باز شدن مسیر پذیرفتن حق؛
4. توان مقابله با مجادله ها و مغالطه ها.
نكته ها
توجه به چند نكته در اینجا ضرورى است:
1. اثبات اندیشه و ابطال اندیشه نباید به گونه اى صورت گیرد كه از تأثیر عاطفى و احساسى سخنرانى بكاهد و مجموعه سخن به صورت خشك و كاملاً علمى درآید؛ البته در عین حال نباید در حیطه مباحث عقلى از احساسات مخاطب سوء استفاده كرد.
2. پرهیز از جانبداریهاى غیرعقلانی، بى‌‌‌مورد و زننده، از اصول اساسى در اثبات و ابطال اندیشه ها است.
3. در ابطال افکار غلط، باید سخن مخالفان كاملا روشن شود و آن‌‌‌گاه با برهان یا استدلالی كه مورد پذیرش مخاطب باشد، ابطال شود؛ همان‌‌‌گونه كه علماى بزرگ ‌‌‌همچون: شهید مطهرى، شیخ انصاری و... در كتابهاى خود این‌‌‌چنین عمل كرده‌‌‌اند.
4. هنگام ابطال اندیشه هاى نادرست كاملا توجه شود كه شبهه‌‌‌آفرینى نشود و اذهان مخاطبان معمولی را درگیر شبهه غیر فراگیر نسازد؛ از اینرو لازم است از طرح شبهاتی كه دارای فراوانی گسترده در جامعه نیست، خودداری گردد.
5. در صورت نداشتن تسلط كامل بر جوانب یك شبهه، از طرح‌‌‌ آن پرهیز شود.
ب. حوزه احساس، هیجان و گرایش
همه ما شورى و شیرینى غذا را حس مى كنیم، درد ناشى از صدمه‌‌‌دیدن یكى از اعضاى بدنمان را درک مى كنیم، احساس ناخوش‌‌‌آیندى از رفتارهاى بد و احساس خوش‌‌‌آیندى از رفتارهاى خوب دیگران داریم، عشق و محبت و یا نفرت و كینه را حس مى كنیم؛ به عبارت دیگر همه ما احساس داریم و آن را مى فهمیم.
احساس در لغت به معنای دریافتن، درك كردن، دانستن، آگاه شدن، دیدن، و درك چیزی با یكی از حواس آمده است. (7)
در یك نگاه كلی به دو نوع تعریف از احساس بر می‌‌‌خوریم. در نوع اول،‌‌‌ «انتقال اثر محرّك (8) از گیرنده حسّی (9) به سیستم اعصاب مركزی، كه به صورت عینی قابل پی‌‌‌گیری است، احساس نامیده می‌‌‌شود.» (10)
از نظر روان‌‌‌شناسی، احساس هنگامی پدید می‌‌‌آید كه دستگاه حسّی، محرّك معینی را دریافت كند؛ یعنی محرّك در میدان عمل عضو حسی قرار گیرد. اما اگر به شیئی احساس شده معنا و مفهومی داده شود، در آن حال می‌‌‌گویند ادراك حاصل شده است.
البته باید توجه نمود كه گرچه دستگاههای حسی همه افراد سالم تقریباً همه محركها را یكسان دریافت می‌‌‌كنند، امّا ادراك آنها غالبا متفاوت است. مثلاً با مشاهده یك تابلو نقاشی ممكن است یكی آن را زیبا و هیجان‌‌‌انگیز بداند، در صورتی كه دیگری آن را زشت و بی‌‌‌روح بنامد و نفر سوم بسیار ساده و عادی (نه زشت و نه زیبا) بشناسد. پس می‌‌‌توان گفت كه چشم «دریافت می‌‌‌كند»؛ اما ذهن «ادراك می‌‌‌كند.» (11)
در نوع دوم از تعریف، «احساس،‌‌‌ برداشتی است كه از برانگیختگی هیجانی به فرد دست می‌‌‌دهد.» وقتی هیجانی برانگیخته شود، احساسهای مختلفی مانند شادی،‌‌‌ غم، ترس و خشم در شخص پدید می‌‌‌آید. احساس به طور كلی جنبه ذهنی دارد، چنانكه در حالت ترس گروهی احساس می‌‌‌كنند كه «دلشان فرو می‌‌‌ریزد» و در حالت شادی «روحشان پرواز می‌‌‌كند.» (12) در مجموعه مباحث آینده هر گاه سخن از احساس به میان آید، بیش‌‌‌تر این تعریف مورد توجه است.
هیجان را نیز به صورتهای مختلف معنا و تعریف كرده‌‌‌اند، مانند: حالت آشفتگی، به هم خوردن تعادل، و دادن پاسخ شدید و ناموزون به محرّك. جنبۀ مؤثر حالت هیجانی، احساسی است كه به فرد دست می‌‌‌دهد. واژه هیجان را زمانی به كار می‌‌‌بریم كه بخواهیم به توصیف احساسهایی مانند عشق یا مهر و محبّت، كینه و نفرت،‌‌‌ غم و شادی، ترس وامید، رحم و شگفتی و نظیر آنها كه وضع و رفتار خاصی بوجود می‌‌‌آورند بپردازیم. (13)
در واقع «واژه هیجان گویای احساساتی است كه هر یك از ما می‌‌‌تواند با درون‌‌‌نگری در وجود خود شناسایی كند یا با برون‌‌‌نگری به دیگران نسبت دهد.» (14)
از سوى دیگر، گرایش در لغت به معنای میل، تمایل، ‌‌‌خواهش، قصد، اراده، آهنگ آمده است و گراییدن به معناى متمایل شدن، قصد كردن و آهنگ كردن (15) می‌‌‌باشد.
گرایش و میل از دیدگاه فلسفی نوعی كشش به سوی نقطه كمال هر موجود است. با این توضیح كه هر موجودی در عالم، در تغییر و حركت است و در هر موجودی نوعی جاذبه قرار داده شده كه او را به سوی كمال خود رهنمون می‌‌‌شود.
میل در یك نگاه كلی دو گونه است:
1. میل طبیعی: این میل و گرایش در آن دسته از موجودات طبیعی قرار دارد كه مبدأ مباشر حركت آنها عمدتا ناآگاهانه است، مانند میلی كه در نباتات وجود دارد.
2. میل شعوری: كششی است در حیوان و انسان كه با آگاهی و شعور همراه است و در وقوع فعل براساس آن، اراده و اختیار دخالت دارد. (16) در این مباحث مراد ما از گرایش و میل، میل شعوری است.
در حقیقت منظور از گرایشها در اینجا كششها و تمایلات قلبى انسان است كه مى تواند از عمیق ترین انواع علایق مخاطب و ماندگارترین آنها تا سطحى ترین و گذراترین آنها را در برگیرد.
با تحریك احساسات معنوى مخاطبان، مى توان به ایجاد و تقویت گرایشهاى دینى آنان پرداخت؛ برای مثال وقتى مخاطب، هنگام شنیدن سخن، رفتارهایى را از سخنران مشاهده می‌‌‌کند که نمایشگر ایمان و اعتقاد جازم او به خدا و عالم غیب است، تأثیرات مثبت فراوانى را در روح خود مى تواند احساس كند و این احساس در تقویت ایمان و علایق معنوى وی مؤثر است.
انواع گرایشهای انسان
گرایشهاى انسان را به دو گونه مى توان تقسیم كرد:
1. گرایشهای حیوانی: این نوع گرایشها میان حیوانات و انسان مشترك است و به عبارت دیگر تمایلات حیوانی از ویژگی و روح حیوانی موجود در انسان و حیوانات برخاسته است. نمونه‌‌‌های عمده این گرایشها عبارت است از:
الف. غریزه (17) حبّ ذات و صیانت از نفس،‌‌‌ كه تمایلاتی نظیر تمایل به تغذیه و دفاع، به آن بر می‌‌‌گردد و بقای فرد را سبب می‌‌‌شود.
ب. غریزه جنسی كه منشأ بقاء نوع بشر است.
ویژگی تمایلات و گرایشهای حیوانی این است كه به بدن یا عضوی از آن مربوط می‌‌‌شود و به طور عمده پایگاه فیزیولوژیكی دارند.
2. گرایشهای انسانی: در انسان گونه دیگری از تمایلات، برتر از گرایشهای غریزی و حیوانی مشاهده می‌‌‌شود كه در حیوانات دیگر وجود ندارد، یا حداقل نشانه‌‌‌هایی از آنها را در حیوانات نمی‌‌‌یابیم. این گرایشها بر خلاف گونه اول غالباً به بدن یا عضوی از آن وابسته نیست و به دلیل اختصاص آنها به انسان، آنها را گرایشهای انسانی می‌‌‌نامند كه از روح و انسانیت انسان نشأت یافته‌‌‌اند. در شمارش این گرایشها نه حصر عقلی ممكن است و نه حصر استقرایی. برخی از مهم‌‌‌ترین گرایشهای انسانی عبارتند از:
- حقیقت‌‌‌جویی یا گرایش به شناخت حقایق؛
- فضیلت‌‌‌خواهی یا گرایش به ارزشهای اخلاقی؛
- زیبایی‌‌‌خواهی (زیبایی دوستی)؛
- میل به خدا و پرستش؛
- جامعه‌‌‌گرایی؛
- تمایل به جاودانگی؛
- قدرت‌‌‌جویی. (18)
دین با یک نگاه جامع به هر دو نوع گرایش فوق نظر دارد و حد و مرز آنها را مشخص می‌‌‌کند. به‌‌‌طور عمده در گرایشهای نوع اول هم تشویق می‌‌‌کند و هم تعدیل؛ یعنی هم فرمان می‌‌‌دهد که انسان به این تمایلات خود توجه کند و هم آن را به حدود خاص محدود می‌‌‌کند. دستور به خوردن و آشامیدن و در عین حال، پرهیز از اسراف (19) از جمله این دستورها است.
در گرایشهای نوع دوم نیز حد و مرز هر گرایش را روشن می‌‌‌كند. مثلا در گرایش انسان به قدرت، در مكتب تربیتی اسلام این گرایش هدایت می‌‌‌شود و تأكید بیش‌‌‌تری بر قدرتهای معنوی صورت می‌‌‌گیرد.
ویژگیهای گرایشها
گرایشهای موجود در انسان دارای ویژگیهایی است كه مهم‌‌‌ترین آنها عبارتند از:
1. محرّك بودن: مهم‌‌‌ترین تأثیر گرایش در انسان این است كه وی را به حركت و تلاش برای رسیدن به هدف و تأمین خواسته‌‌‌هایش وادار می‌‌‌كند.
2. شدت و ضعف: هر یك از تمایلات انسان دارای درجات شدید و ضعیف است و تقویت و شكوفایی هر یك از آنها تا حد زیادی به اختیار و اراده انسان بستگی دارد و مقداری از آن نیز طبیعی است. اگر میل شدت فوق العاده یابد، به عشق تبدیل می‌‌‌شود. شدت و ضعف هر یك از گرایشها بر گرایشهای دیگر تأثیر می‌‌‌گذارد و گاهی شدت یك میل كه به عشق مبد‌‌‌ل شده، نقش محوری و عمده در شخصیت انسان پیدا می‌‌‌كند.
3. كشش به بی‌‌‌نهایت: هر یك از تمایلات به سوی بی‌‌‌نهایت است و انسان از هر كمالی كه به آن گرایش دارد، غیر‌‌‌متناهی آن را می‌‌‌طلبد.
4. زایش: گرایشهای اصلی تولید كننده گرایشهای فرعی‌‌‌اند. تمایل انسان در اصل به امور كلی مثل كمال، علم و فضیلت و... است؛ اما به دلیل اینكه غالبا این امور به طور مستقیم قابل دسترسی نبوده و رسیدن به آنها به مقدمات ویژه‌‌‌ای وابسته است، طبعاً انسان به آن مقدمات نیز گرایش می‌‌‌یابد. برای مثال دستیابی به علم، بی‌‌‌مطالعه و تفكر ممكن نیست؛ به همین دلیل، میل به علم و دانش به مقدمات آن سرایت كرده و انسان میل به مطالعه نیز پیدا می‌‌‌كند.
5. تركیب و تعاضد: آمیختگی و كمك رسانی به یكدیگر نیز از ویژگیهای تمایلات است. گاهی «فعل واحد» مقتضای دو میل مختلف است. مثل اینكه میل به شناخت حقیقت و حقیقت‌‌‌جویی و میل به شهرت و كسب درآمد اقتصادی، فردی را به مطالعه و تحقیق وادار كند.
6. تزاحم و تعارض: همان‌‌‌گونه كه گاهی تمایلات مؤید و معاون یكدیگرند، در بسیاری از اوقات میان آنها ناسازگاری وجود دارد و انسان باید یكی از دو گرایش متضاد را انتخاب و دیگری را فدا كند. (20)
انواع تأثیر در گرایشها
در سخنرانى دینى، تأثیرات زیادی بر گرایشهاى مخاطب گذاشته مى شود که برخی از آنها عبارت‌‌‌اند از:
الف. ایجاد: نخستین تأثیر در حوزه گرایشها، ایجاد گرایش در مخاطب است؛ مثلاً برای ایجاد گرایش به خشوع در مؤمنان از این آیه می‌‌‌توان استفاده کرد: «أَلَمْ یأْنِ لِلَّذِینَ ءَامَنُواْ أَن تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِكْرِ اللَّهِ»؛ (21) «آیا وقت آن نرسیده است كه دلهاى مؤمنان در برابر ذكر خدا خاشع شود؟»
ب. تقویت: دومین نوع تأثیر در گرایشها، تأثیرگذاری برای تقویت گرایشهاى موجود در مخاطب است.
برای مثال قرآن كریم براى سوق دادن مخاطبان به سوی قرض الحسنه، منفعت‌‌‌طلبی آنها را تحریك كرده و مى فرماید:
«مَن ذَالّذى یقرِضُ اللَّهَ قَرضاً حَسَناً فَیضاعِفَهُ لَهُ اَضْعافاً كَثیرَةً»؛ (22) «كیست كه به خدا قرض‌‌‌الحسنه اى دهد تا آن را براى او چندین برابر كند؟»
و یا برای حركت دادن آنان به سوی جهاد، همین گرایش را تقویت كرده و مى فرماید: «یَا اَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا هَلْ اَدُلُّكُم عَلى  تِجارَةٍ تُنجیكُم مِنْ عَذابٍ اَلیمٍ * تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تُجاهِدُونَ فى  سِبیلِ اللَّهِ بِاَمْوالِكُمْ وَ اَنْفُسِكُمْ ذلِكُمْ خَیرٌ لَكُمْ اِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ»؛ (23) «اى كسانى كه ایمان آورده اید! آیا شما را به تجارتى راهنمایى كنم كه شما را از عذاب دردناك رهایى بخشد؟! به خدا و رسولش ایمان بیاورید و با اموال و جانهایتان در راه خدا جهاد كنید. این براى شما بهتر است؛ اگر بدانید.»
طبیعی است که انسان به سبب منفعت طلبی و ضرر‌‌‌گریزی حرکت کند و اقدام مناسب آن را انجام دهد.
ج. تجلّى: در مرحله تجلّى، براى ایجاد رفتارهاى خاص هر گرایش در مخاطب، زمینه‌‌‌سازى مى شود تا رفتارها بروز و ظهور كند و احساس در رفتار تجلى یابد؛ یعنى كارى مى كنیم كه مخاطب، احساس خود را بروز دهد؛ مثل اینكه مى گوییم گریه كن یا كارى مى كنیم كه گریه كند؛ چنان‌‌‌که آشکار است، ایجاد و تقویت گرایشها، در تجلی و ظهور آنها تأثیری انکارناپذیر دارد و در مرحله خاصی از تقویت، تجلی صورت می‌‌‌گیرد.
ج. حوزه رفتار
براى تأثیرگذارى در رفتار مخاطبان، افزون بر اقناع اندیشه و تأثیر در احساسات و گرایشهاى آنان، باید تا حد امکان برنامه عملى نیز ارائه کرد؛ گرچه گاهى بدون ارائه یک راه عملی نیز رفتارهای مخاطب تغییر می‌‌‌یابد و غرض حاصل می‌‌‌شود. دو گونه برنامه عملى در سخنرانى دینى مى توان ارائه کرد:
1. برنامه عملى براى ترك عادتها و رفتارهای بد؛ مثلاً وقتى مخاطب در اوج احساس محبت به امام حسین علیه السلام قرار می‌‌‌گیرد و براى آن حضرت اشك مى ریزد، به او مى گوییم: «با این چشمى كه براى امام حسین علیه السلام اشك ریخته اى، دیگر به نامحرم نگاه نكن.»
2. برنامه عملى براى اقدام به كارهاى خوب و كسب فضایل؛ مثلاً پس از اقناع اندیشه مخاطبان درباره نماز و تحریك حس در این باره، به آنان مى گوییم: «بیایید از این به بعد نمازمان را اول وقت بخوانیم، یا بیایید از این به بعد همیشه نوافل را بخوانیم و... .»
تأثیر متقابل اندیشه، احساس و رفتار
سه مؤلفه نگرش با یكدیگر تعامل دارند. هیچ رفتاری نیست كه هر قدر هم عقلانی باشد، واجد عوامل عاطفی به عنوان محرك نباشد و نیز بالعكس نمی‌‌‌توان شاهد حالت عاطفی بود، مگر اینكه ادراك یا فهم در آن مداخله دارد. (24)
مثلا آگاهى از رأفت و رحمت الهى و اندیشه در نعمتهاى او، احساس شوق‌‌‌انگیزى در انسان ایجاد مى كند. آگاهى از اخلاق اهل بیت عصمت و طهارت  علیهم السلام سبب احساس شیفتگی به ایشان می‌‌‌شود. آگاهى از ظلمهای بنى امیه به امامان معصوم علیهم السلام، احساس نفرت از آنان ایجاد مى كند.
اندیشه و بینش ما دربارة اهل‌‌‌بیت  علیهم السلام بر گرایش و رفتار ما در برابر ایشان اثر دارد و همین طور گرایش ما به آن بزرگواران بر بینش و رفتار، و رفتار ما بر بینش و گرایشمان به آنان تأثیر مى گذارد.
به مثالهای زیر درباره تأثیر متقابل اندیشه، احساس و هیجان و گرایش، و رفتار بر یكدیگر توجه كنید:
1. قرآن كریم، اندیشه «تنگدستى به دلیل داشتن اولاد» را سبب رفتار خاص، یعنى كشتن اولاد مى داند و مى فرماید: «وَ لا تَقتُلُوا اَولادَكُم خَشیةَ اِملاقٍ نَحنُ نَرزُقُهُم وَ اِیاكُم اِنَّ قَتلَهُم كانَ خِطأً كبیراً»؛ (25) «و فرزندانتان را از ترس فقر نكشید. ما آنها و شما را روزى مى دهیم. مسلماً كشتن آنها گناه بزرگى است.»
آیه فوق، نشان‌‌‌دهنده تأثیر بینش و تفكر بر رفتار انسان است؛ البته بیانگر تأثیر احساس (ترس) بر رفتار او نیز هست.
2. قرآن كریم مى فرماید: «اِنَّ الاِنسانَ خُلِقَ هَلُوعاً * اِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً * وَ اِذا مَسَّهُ الخَیرُ مَنوعاً»؛ (26) «به یقین، انسان، حریص و كم‌‌‌طاقت آفریده شده است و هنگامى كه بدى به او برسد، بى‌‌‌تابى مى كند و هنگامى كه خوبى به او برسد، مانع دیگران مى شود [و بخل مى ورزد].»
در این آیه گرایش به دنیا و حرص، عامل رفتار خاصى معرفى شده است.
3. رسول خدا صلی الله علیه وآله می‌‌‌فرماید: «حُبُّكَ لِلشَّیى ءِ یعْمى  وَ یصِمُّ؛ (27) دوستى و محبت به هر چیزى [تو را] كور و كر مى كند.»
امام على علیه السلام نیز می‌‌‌فرمود: «مَن عَشِقَ شَیئاً اَعشى بَصَرَهُ وَ اَمرَضَ قَلْبَهُ فَهُوَ ینظُرُ بِعَینٍ غَیرِ صَحیحَةٍ وَ یسمَعُ بِاُذُنٍ غَیرِ سَمیعَةٍ؛ (28) هر كس به چیزى عشق ورزد، چشم او را مى پوشاند و قلبش را بیمار مى کند. پس او با چشمى غیر‌‌‌‌‌‌صحیح مى نگرد و با گوشى غیر شنوا مى شنود.»
این، نشان‌‌‌دهنده تأثیر عمیق گرایشهاى انسان بر احساس ظاهری و در نتیجه ادراك و بینش و اندیشه اوست؛ زیرا حقیقتاً به سبب گرایش، كانالهاى ورودى معرفت تغییر مى كند.
و چه زیبا مولوى در مثنوى، این تأثیرگذاری را ترسیم كرده است:
خـاصیـت بنهـاده در كف حشیش                 كو زمانى وارهانـد از خـودیش
خواب را یزدان بدان سان مى كند                 كز دو عالـم فكـر را بر مى كنـد
جـرعـه مـى را خـدا آن مى دهـد                  تا بدو مست از دو عالم مى رهد
كـرد مجنـون را از عشق پـوستى                 كـو نبشناسـد عــدو از دوستى
صد هزاران این چنین مى دارد او                  تا كه بر ادراك تـو بگمـارد او (29)
چند نكته
1. سیر طبیعى تأثیر‌‌‌گذارى در سخنرانى بدین صورت است كه اول بر اندیشه، سپس بر احساس و آن‌‌‌گاه بر رفتار مخاطب اثر گذاشته شود؛ امّا همیشه به این صورت نیست و گاهی تأثیرگذارى را از هر یک از این سه طریق مى توان شروع كرد.
2. گاهى سخنران بدون اقناع اندیشه به تحریك احساس مى پردازد. این امر در برخى موارد مى تواند خطر‌‌‌ساز باشد. قرآن كریم در بیان راهبردهاى تبلیغى پیامبر اكرم صلی الله علیه وآله، اول حكمت (برهان) را مطرَح و سپس موعظه حسنه (تحریك احساس) را بیان مى كند. (30)
پرسش‌‌‌نامه
1. نگرش را تعریف كرده، با یك مثال مؤلفه‌‌‌های آن را بیان كنید.
2. چه چیزهایی در اثبات اندیشه‌‌‌های صحیح محقق می‌‌‌شود؟
3. ابطال اندیشه‌‌‌های غلط چه نتایج مطلوبی دارد؟
4. در اثبات و ابطال اندیشه‌‌‌ها به چه نکته‌‌‌هایی باید توجه داشت؟
5. احساس را تعریف كنید.
6. منظور از هیجان چیست و چه نسبتی با احساس دارد؟
7. منظور از گرایش چیست؟
8. انواع گرایشهای انسان را نام برده،‌‌‌ تفاوت آنها را بنویسید.
9. اسلام در مواجهه با گرایشهای انسان چگونه برخورد می‌‌‌کند؟
10. مهم‌‌‌ترین ویژگیهای گرایشهای انسان را بیان كنید.
11. انواع تأثیر بر گرایشها را توضیح دهید.
12. دو گونه برنامه عملی را در سخنرانی توضیح دهید.
13. تأثیر متقابل اندیشه،‌‌‌ احساس و رفتار بر یکدیگر را در قالب مثالهایی توضیح دهید.
تلاش بیشتر
با مطالعه کتابهای مناسب، تفاوت احساس، ادراك، هیجان و انگیزش را بررسی کنید.

پی‌نوشـــــــــــــت‌ها:

(1). Attitude
(2). زمينه روان‌شناسي، دكتر محمد پارسا، انتشارات بعثت، چاپ شانزدهم، تهران، 1379، ‌ص 126.
(3). روان‌شناسي اجتماعي با نگرش به منابع اسلامي، جمعي از مؤلفان، پژوهشكده حوزه و دانشگاه و سازمان مطالعه و تدوين كتب علوم انساني دانشگاهها، چاپ اول، تهران، 1382،‌ ص136.
(4). همان، ص 140.
(5). الحياۀ، محمدرضا حكيمي، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، تهران، 1409، ج1،‌ ص206.
(6). نهج البلاغه، خ اول، ص 43.
(7). لغت نامه دهخدا، علي‌اكبر دهخدا، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ اول از دوره جديد، 1372، ‌ج1، ص926؛‌ فرهنگ فارسي، محمدمعين، انتشارات اميركبير،‌ چاپ هشتم، تهران،‌1371، ج1،‌ص158.
(8). «محرّك (Stimutus) را آن نوع تغيير فيزيكي، شيميايي و مكانيكي مي‌دانند كه بر عضو حسي تأثير كند. در اينجا عامل «تغيير» كيفيت مهمي به شمار مي‌آيد و در جلب توجه فرد كارساز است. يعني در زندگي همواره تغييرات گوناگون مي‌باشند كه توجه ما را به خود جلب مي‌كنند.» (زمينه روان‌شناسي، محمد پارسا، انتشارات بعثت، چاپ شانزدهم، تهران، 1379، ص 103 و 104.)
(9). «عضو حسي (Sense Organ) كه گاهي آن را گيرنده حسي (Recoptor) هم مي‌‌نامند بخش ويژه‌اي از بدن است كه فقط براي دريافت محرك يا نوع معيني از متغيرها در محيط فيزيكي به كار مي‌رود. چنانكه چشم فقط مي‌تواند امواج نوري را دريافت كند؛ ولي نسبت به محركهاي صوتي يا محركهاي ديگر هيچ گونه حساسيتي نشان نمي‌دهد. كسي كه حس شنوايي خود را از دست داده است، هر گونه سر وصدايي كه در اطراف او ايجاد كنند را نمي‌شنود.» (همان، ص 103.)
(10). روان‌شناسي احساس و ادراك، محمود ايرواني – محمدكريم خداپناهي، سازمان مطالعه و تدوين كتب علوم انساني دانشگاهها (سمت)،‌ چاپ دهم، تهران، 1385، ص21.
(11). زمينه روان‌شناسي، محمد پارسا، ص 126 و 127.
(12). همان، ص 97.
(13). همان، ص 94.
(14). انگيزش و هيجان، آلكس موكيلي و روبرت دانتزر، مترجمان: حمزه گنجي – علي پيكاني، نشر ساوالان، چاپ اول، تهران، 1384، ص 135.
(15). فرهنگ فارسى، محمدمعين، ج 3، ص 3225.
(16). فلسفه تعليم و تربيت، پژوهشكده حوزه و دانشگاه، سمت، چاپ سوم، تهران، 1378، ج1، ص435.
(17). غريزه داراي دو اصطلاح است:
الف) اصطلاح عام: به معناي تمام گرايشها، چه حيواني و چه انساني؛ بنابراين فطرت را نيز شامل مي‌شود.
ب) اصطلاح خاص: كه فقط به معناي گرايشهاي حيواني است و در مقابل فطرت و گرايشهاي انساني قرار مي‌گيرد.
همچنين واژه «فطري» داري سه اصطلاح است:
الف) اصطلاح عام كه هر گونه گرايش اصيل و ذاتي حيواني و انساني را شامل مي‌شود.
ب) اصطلاح خاص كه شامل گرايشهاي انساني مطلق است.
ج) اصطلاح اخص كه منحصراً به معناي گرايش به خداوند و دين است. (فلسفه تعليم و تربيت، همان، ج1، ص436).
(18). فلسفه تعليم و تربيت، پژوهشكده حوزه و دانشگاه، ج1، ص436 – 437.
(19). «كُلُوا وَ اشْرَبُوا وَ لا تُسْرِفُوا»؛ «بخورید و بیاشامید؛ ولی اسراف نکنید.» اعراف/31.
(20). فلسفه تعليم و تربيت، پژوهشكده حوزه و دانشگاه، ج1، ص 446 – 448.
(21). حديد/16.
(22). بقره/ 245.
(23). صف/10 و 11.
(24). روان‌شناسي اجتماعي با نگرش به منابع اسلامي، جمعي از مؤلفان، ص138.
(25). اسراء / 31.
(26). معارج / 19 - 21.
(27). من لا يحضره الفقيه، شيخ صدوق، ج 4، ص380.
(28). نهج البلاغه، خ 109، ص 160.
(29). مثنوى معنوى، دفتر چهارم.
(30). «اُدعُ اِلى سَبيلِ رَبِّكَ بِالحِكمَةِ وَ المَوعِظَةِ الحَسَنَةِ وَ جادِلهُم بِاللَّتى هِىَ اَحسَن»؛ «(اى پيامبر!] مردم را با حكمت و اندرز نيكو به راه پروردگارت فراخوان و با نيكوترين شيوه با آنان مجادله كن.» نحل/125.

گمنام بازدید : 55 شنبه 30 فروردین 1399 نظرات (0)

بسم الله الرحمن الرحیم

تعریف سخنرانی

تاکنون تعاریف زیادی درباره خطابه و سخنرانی ارائه کرده اند. نگاهی گذرا به این تعریفها نشان می دهد که هر کسی با برداشت خود از خطابه و هدفش از آن، قیودی را در تعریف آورده است. بعضی هدف از آن را فقط اقناع مخاطب دانسته و برخی در کنار اقناع اندیشه به تحریک احساس نیز توجه کرده اند. عمده تعاریف، متأثر از تعریف ارسطو در خطابه است. او با توجه به شرایط زمان خود آن را تعریف کرده است؛ در آن دوران خطابه را بیشتر برای قانع کردن دیگران به کار می گرفتند.

بعضی فقط خطابه را تعریف کرده اند؛ در حالی که خطابه، یکی از شکلهای اجرایی سخنرانی است. آنچه ما در این کتاب در پی تعریف آنیم، سخنرانی دینی است که اعم از خطابه است و با توجه به ویژگیها، شرایط و اهداف خاص خود باید تعریف شود.

به هر روی، پیش از تعریف سخنرانی دینی، بیان برخی تعاریف ارائه شده برای خطابه و سخنرانی، خالی از لطف نیست؛ برای نمونه به موارد ذیل می توان اشاره کرد:

1. «خطابه، فن تصرّف در عواطف و عقول مخاطبان از رهگذر الفاظ فصیح و جملات بلیغ، براساس مشافهه، به منظور اقناع عقل و احساس شنوندگان و ترغیب آنان به سوی هدفی [است] که سخنور در نظر دارد.»[1]

2. «خطابه، صناعتی است که توسط آن بتوان در هر امری از امور جزئی، دیگران را در حدّ امکان اقناع نمود.»[2]

3. خطابه «سخنی است به صورت نثر تألیف یافته که به وسیله آن، یک نفر جماعت را به قصد اقناع، مورد خطابه قرار می دهد.»[3]

4. «فن سخنوری به مجموعه اصول و قواعدی گفته می شود که سخنور با استفاده از آن در ذهن مستمعان خود تأثیر لازم را به جا گذارد و به مقصودی که دارد برسد.»[4]

5. «سخنوری یا خطابه، فنی است که به وسیله آن؛ گوینده، شنونده را با سخن خود اقناع و بر منظور خویش ترغیب می کند.»[5]

تعریف سخنرانی دینی

پس از ارائه نمونه هایی از تعاریف سخنوری و خطابه، بی هیچ توضیح و یا انتقادی، تعریف مورد نظر خود را از سخنرانی دینی ارائه می کنیم.

سخنرانی دینی عبارت است از: «سخن گفتن یک نفر با جمع به نحو یک طرفه به منظور تأثیرگذاری مطلوب [دینی ] در اندیشه، احساس و رفتار مخاطب، به قصد و روش انشاء سخن.»

اکنون ممکن است این پرسش مطرح شود که چرا یکی از تعاریف پیشین را برنگزیده و سخنرانی دینی را با این قیود خاص تعریف کرده ایم؟

پاسخ این است که هرچند غالبا اشکالاتی به تعاریف وارد است؛ اما باید کوشید تا تعریف حتی الامکان جامع و مانع باشد. تعریف فوق با توجه به اهداف و ویژگیهای سخنرانی دینی و با عنایت به تفاوت آن با مقوله های مشابه، ارائه شده است.

برای روشن شدن تعریف سخنرانی دینی و دلیل انتخاب قیود آن، بعضی از آنها را توضیح می دهیم:

1. سخن گفتن[6]

این قید، انتقال مفاهیم از طریق ایماء، اشاره، نویسندگی و راههای دیگر تأثیر گذاری را از تعریف خارج می کند.

2. یک نفر

فقط یک نفر در سخنرانی سخن می گوید و بقیه شنونده اند. پس با این قید، بحثهای دو یا چند طرفه، مانند: میزگرد، مباحثه و ... از تعریف خارج می شود.

3. با جمع

سخن گفتن به لحاظ تعداد گوینده و شنونده، شکلهای مختلفی پیدا می کند:

الف) یک نفره که در آن فرد با خود یا خدا سخن می گوید؛

ب) دو نفر با هم، مانند: مناظره، محاوره و مشاوره؛

ج) چند نفر با هم، مانند: مناظره، هم اندیشی و محاوره؛

د) یک نفر با جمع، مانند : جلسة دفاع از نظریه علمی، سخنرانی علمی، پرسش و پاسخ، کلاسداری، گزارش دهی و سخنرانی.

منظور از جمع در تعریف سخنرانی، جمع عرفی است؛ نه جمع منطقی و نه ادبیاتی. با این قید، سخن گفتن یک فرد در مباحثه با یک یا چند نفر محدود و یا در گفتگوهای عادی با چند نفر، از تعریف خارج می شود.

4. یک طرفه

ممکن است یک نفر با جمع سخن بگوید؛ ولی سخنرانیِ مصطلح نباشد. با قید یک طرفه بودن، جلسات پرسش و پاسخ و امثال آن از تعریف خارج می شود؛ زیرا سخن گفتن در آنها دو طرفه است. دلیلِ آوردن این قید، آن است که اگر هنگام سخنرانی، افراد دیگر سؤالی بپرسند و یا سخنی بگویند، در تأثیرگذاری سخنران اختلال ایجاد می شود؛ مثلا اگر گوینده با سخنان خود، احساسات مخاطب را تحریک کرده باشد، ممکن است با طرح یک سؤال از سوی مخاطب و یا بیان سخنی از سوی او، این حس از بین برود.[7]

5. به منظور تأثیرگذاری

گوینده دینی در سخنرانی خود، باید قصد تأثیرگذاری بر مخاطب داشته باشد؛ گرچه به دلایلی تأثیرگذاری صورت نگیرد.[8]

6. مطلوب

گاهی تأثیرگذاری در سخنرانی وجود دارد؛ اما مطلوب دین نیست؛ از این رو برخی سخنرانیهای انتخاباتی، اقتصادی، علمی و ... که در دنیای حاضر صورت می گیرد و در آنها قصد تأثیرگذاری مطلوب دینی وجود ندارد، از تعریف سخنرانی دینی خارج اند؛ هر چند سخنران آنها یک مسلمان باشد.

7. اندیشه، احساس و رفتار

یکی از تفاوتهای اساسی سخنرانی با میزگردها، سخنرانیهای علمی و کلاسهای تعلیم رسمی این است که در سخنرانی، در کنار اقناع اندیشه، تحریک احساس[9] از اهمّ مقاصد به شمار می رود؛ ولی در موارد یاد شده دیگر، به این امر توجه نمی شود و یا به آن، کم تر توجه می شود. همچنین ایجاد و تقویت رفتارهای مثبت و از بین بردن رفتارهای منفی، از جمله اهداف سخنرانی دینی است که در مقوله های مشابه، کم تر بدان توجه می شود.

8. به قصد و روش انشاء سخن

یعنی سخنران بخواهد به روش سخنوری متداول و معمول که شکل خاصی دارد سخن بگوید و با همین روش نیز سخنان خود را ادا کند. با این قید، سخن گفتنِ یک وکیل دادگستری که قصد انشاء سخن متداول ندارد و یا سخن گفتن یک نفر در منزل با همه قیود پیشین، از تعریف خارج می شود.

اهداف سخنرانی دینی

هدف در لغت به معنای هر چیز بلند و برافراشته، نشانه تیر، و آنچه آدمی برای رسیدن به آن می کوشد از قبیل مقام، مال و مکنت و نیز مقصود و غایت آمده است.[10]

بنابراین در مورد موجود ذی شعوری مثل انسان می توان گفت: هدف، چیزی است که انسان قبل از عمل آن را در نظر می گیرد و نیروی خویش را برای رسیدن به آن به کار می برد و غرضش دستیابی و رسیدن به آن است. هدف آن مطلوبی است که شوق دستیابی به آن محرّک آدمی است تا راهی را که به آن می رسد برگزیند و وسایل لازم برای وصول به آن را انتخاب نموده و به کار برد.[11]

توجه به هدف در هر کاری موجب تمرکز، آرامش و پرهیز از سرگشتگی است، و در سخنرانی دینی اگر برای دستیابی به هدف و اطمینان به نتیجه، اصول و معیارهایی در نظرگرفته شود، هر سخنران به راحتی می تواند موفقیت یا شکست خود را ارزیابی کند؛ از اینرو بهتر است ابتدا روشن شود که هدف از سخنرانی چیست؟

سخنرانی دینی همانند دیگر روشهای تبلیغ و تعلیم و تربیت اسلامی، همان اهدافی را تعقیب می کند که انبیاء الهی مورد توجه قرار داده اند.

برخی از اهداف تبلیغی انبیاء الهی عبارتند از:

1. بندگی خدا و پرهیز از طاغوت

خداوند متعال هدف از خلقت جن و انس را عبادت و بندگی خود دانسته و می فرماید: «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُونَ»[12]؛ «من جن و انس را نیافریدم جز برای اینکه عبادتم کنند [و از این راه تکامل یابند و به من نزدیک شوند].»

همچنین هدف از بعثت پیامبران خویش را دعوت به پرستش خداوند و پرهیز از طاغوت معرفی می کند و در کتاب آسمانی خویش می فرماید: «وَ لَقَدْ بَعَثْنا فی کُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ» [13]؛ «ما در هر امتی رسولی برانگیختیم که: خدای یکتا را بپرستید، و از طاغوت اجتناب کنید.»

2. تزکیه و تعلیم

در قرآن کریم یکی از اهداف بعثت پیامبر اکرم(ص) تزکیه و تعلیم معرفی شده است. آنجا که می فرماید: «هُوَ الَّذی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفی ضَلالٍ مُبینٍ»؛[14] «او کسی است که در میان جمعیّت درس نخوانده رسولی از خودشان برانگیخت که آیاتش را بر آنها می خواند و آنها را تزکیه می کند و به آنان کتاب (قرآن) و حکمت می آموزد و مسلماً پیش از آن در گمراهی آشکاری بودند.»

همچنین دعای ابراهیم و اسماعیل8 را در هنگام بالا بردن پایه های خانه کعبه این چنین نقل می کند: «رَبَّنا وَ ابْعَثْ فیهِمْ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِکَ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ یُزَکِّیهِمْ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَزیزُ الْحَکیمُ»؛[15] «پروردگارا! در میان آنها پیامبری از خودشان برانگیز، تا آیات تو را بر آنان بخواند و آنها را کتاب و حکمت بیاموزد و پاکیزه کند؛ زیرا تو توانا و حکیمی.»

3. خروج از ظلمت به سوی نور

یکی از هدفهای نزول قرآن، خارج ساختن مردم از تاریکیها به سوی روشنایی است؛ چنانکه خداوند می فرماید: «کِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَیْکَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّور»؛[16] «[این] کتابی است که بر تو نازل کردیم، تا مردم را از تاریکیها [ی شرک و ظلم و جهل،] به سوی روشنایی [ایمان و عدل و آگاهی] در آوری.»

نیز می فرماید: «وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مُوسی بِآیاتِنا أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَکَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّور»؛[17] «ما موسی را با آیات خود فرستادیم [و دستور دادیم:] قومت را از تاریکیها به نور بیرون آر.»

4. برقراری عدالت

برانگیختن مردم به برپایی قسط و برقراری عدالت در جامعه، یکی دیگر از اهداف تبلیغی پیامبران الهی است. در قرآن مجید آمده است: «لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَ الْمیزانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ»[18]؛ «ما رسولان خود را با دلایل روشن فرستادیم و با آنها کتاب [آسمانی] و میزان [شناسایی حق از باطل و قوانین عادلانه] نازل کردیم تا مردم قیام به عدالت کنند.»

5. رهایی از وابستگیها و عادتهای جاهلانه

برداشتن بارهای سنگین و زنجیرهایی که بر گردن مردمان بر اثر وابستگیهای جاهلانه و عادتهای ناآگاهانه نهاده شده است، از جمله اهداف رسول گرامی اسلام بود. در قرآن مجید آمده است: «الَّذینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الْأُمِّیَّ الَّذی یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِنْدَهُمْ فِی التَّوْراةِ وَ الْإِنْجیلِ یَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهاهُمْ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ یُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّباتِ وَ یُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبائِثَ وَ یَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلالَ الَّتی کانَتْ عَلَیْهِمْ»؛[19] «همانها که از فرستاده [خدا]؛ پیامبر امّی پیروی می کنند، پیامبری که صفاتش را در تورات و انجیلی که نزدشان است می یابند. آنها را به معروف دستور می دهد، و از منکر باز می دارد، اشیاء پاکیزه را برای آنها حلال می شمرد و ناپاکیها را تحریم می کند، و بارهای سنگین و زنجیرهایی را که بر آنها بود، [از دوش و گردنشان] بر می دارد.»

6. برطرف شدن اختلافات

یکی از اهداف نزول کتابهای آسمانی، حکم کردن بین مردم در موارد اختلاف آنان است تا اختلاف و تفرقه آنها به صلح و وحدت مبدّل گردد. خدای بزرگ فرموده است: «کَانَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرینَ وَ مُنْذِرینَ وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْکِتابَ بِالْحَقِّ لِیَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ فیمَا اخْتَلَفُوا فیهِ[20]»؛ «مردم [در آغاز] یک دسته بودند [و تضادی در میان آنها وجود نداشت که به تدریج جوامع و طبقات پدید آمد و اختلافات و تضادهایی در میان آنها پیدا شد، در این حال] خداوند، پیامبران را برانگیخت تا مردم را بشارت و بیم دهند و کتاب آسمانی، که به سوی حق دعوت می کرد، با آنها نازل نمود؛ تا در میان مردم در آنچه اختلاف داشتند داوری کند.»

برای رسیدن به اهداف فوق، رعایت واجبات و محرمات و حتی مستحبات و مکروهات که در شرع مقدس اسلام وارد شده است و نیز همه مسائل اخلاقی و تربیتی و معارف دینی لازم است و با تبلیغ و ترویج و عمل به آنها می توان به اهداف بعثت انبیاء دست یافت.

پرسش نامه

1. سه نمونه از تعاریف ارائه شده برای خطابه را بنویسید.

2. سخنرانی دینی را تعریف کنید.

3. با هر یک از قیود تعریف سخنرانی دینی، چه چیزهایی از آن خارج می شوند؟

4. سخن گفتن به لحاظ تعداد گوینده و شنونده چه شکلهایی پیدا می کند؟

5. تفاوت کلمه، کلام، سخن و سخنرانی در چیست؟

6. اهداف سخنرانی دینی را بیان کنید.

فعالیت پژوهشی

1. در یک مباحثه دوستانه، هر یک از تعاریف ارائه شده برای خطابه و سخنرانی را نقد و بررسی کنید و اگر به تعریف دقیق تری رسیدید ارائه کنید. به نظر شما کدام یک دقیق ترند؟

2. به نظر شما تعریف ارائه شده از سخنرانی دینی تا چه حد می تواند جامع و مانع باشد؟ چه قیدهایی را زاید و چه قیدهای دیگری را لازم می دانید؟ نظر خود را با دوستان دیگر در میان بگذارید و نظر آنها را هم، جویا شوید.

پی نوشت ها:

[1]. اصول و مبادی سخنوری، محمدباقر شریعتی سبزواری، دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ دوم، 1376 ه. ش، ص 40.

[2]. الخطابه، ارسطو، به کوشش عبد الرحمن بدوی، ص 9، به نقل از: آیین سخنوری و نگرشی بر تاریخ آن، علی اکبر ضیایی، مؤسسه انتشارات امیرکبیر، تهران، چ اول، 1373 ه. ش، ص 3.

[3]. الخطابه و اعداد الخطیب، د. توفیق الواعی، دارالیقین، مصر، چاپ دوم، 1417 ه. ق، ص 12.

[4]. روشهای تبلیغ، رضاعلی کرمی، دارالثقلین، قم، چاپ اول، 1377 ه. ش، ص 11.

[5]. آئین سخنوری، محمدعلی فروغی، انتشارات زوار، تهران، چاپ دوم، 1368 ه. ش، ج 1، ص 1.

[6]. «کلمه»، کوچک ترین جزء کلام است و «کلام» بر یک عبارت یا یک جمله اطلاق می شود و «سخن» به مجموعه ای از جمله ها گفته می شود که به منظور انتقال معنا و مفهوم مورد نظر بیان می شوند. سخنرانی، بیان مجموعه ای از سخنان است که معانی مختلفی را در یک مجموعه منسجم افاده می کند.

[7]. البته ممکن است خطیب، سؤالاتی از مخاطب بپرسد؛ ولی باید به گونه ای باشد که پاسخها در ذهن مخاطبان بماند و سخنور از مخاطبان تأیید بگیرد؛ بدون اینکه آنها سخنی بگویند.

[8]. دلیل این مطلب، آن است که با هیچ یک از ابزارها و روشهای تبلیغی نمی توان کسی را مجبور به پذیرش پیام تبلیغی کرد؛ بلکه انسانها صاحب اراده و اختیارند و ممکن است از روی لجاجت و یا به هر دلیل دیگر نخواهند پیام را بپذیرند؛ چنان که خداوند متعال در آیه «نَفْر» می فرماید:

«وَ ما کانَ الْمُؤْمِنُونَ لِیَنْفِرُوا کَافَّةً فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَ لِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ»؛ «شایسته نیست که مؤمنان همگی [برای جهاد] کوچ کنند. پس چرا از هر گروهشان دسته ای کوچ نمی کنند تا در دین ژرف آگاهی یابند و مردم خویش را چون به سویشان بازگشتند هشدار دهند، شاید که پروا کنند.» توبه/122.

خداوند متعال تأثیرگذاری تبلیغ را در این آیه قطعی نمی داند؛ بلکه می فرماید: «لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ»؛ «شاید که پروا کنند.»

[9]. درباره احساس در درس بعد سخن خواهیم گفت.

[10]. فرهنگ فارسی، دکتر محمد معین، 6 جلدی، انتشارات امیرکبیر، تهران، چاپ هشتم، 1371 ه. ش، ص 5108.

[11]. فرهنگ تعلیم و تربیت اسلامی، محمدرضا امین زاده، در راه حق، قم، چاپ اولی، 1376 ه. ش، ص 47.

[12]. ذاریات/56.

[13]. نحل/36.

[14]. جمعه/2.

[15]. بقره/129.

[16]. ابراهیم/1.

[17]. ابراهیم/5.

[18]. حدید/25.

[19]. اعراف/157.

[20]. بقره/213.

گمنام بازدید : 37 شنبه 30 فروردین 1399 نظرات (0)

بسم الله الرحمن الرحیم

مقدمه

روشمند کردن تبلیغات دینی در ابعاد مختلف آن از جمله نیازهای امروز حوزه و روحانیت است. در این میان، سخنرانی دینی با سابقه دیرین و تأثیرگذاری ویژه، به عنوان سنّتی ترین روش تبلیغی روحانیت شیعه اهمیتی ویژه دارد. با تأسیس مرکز آموزشهای تخصصی تبلیغ حوزه علمیه قم و اهتمام مسئولان و اساتید گرانقدر آن، به لطف خداوند گامهای مؤثری در راه تولید روشهای نوین تبلیغی خصوصاً در عرصه خطابه و سخنوری برداشته شده و اینک کلاسهای روش سخنرانی دینی، متفاوت از یک دهه گذشته، در سطح حوزه های علمیه و مجموعه های آموزشی تبلیغ برقرار می شود.

گروه علمی مهارتهای خطابی که به منظور تولید روش برای سخنرانی دینی در مرکز آموزشهای تخصصی تبلیغ تشکیل گردید بیش ترین نقش را در این باره داشته و خدمات ارزشمند اساتید دلسوز این مجموعه، شایسته ستایش است. سرفصلهای کتاب روش سخنرانی دینی به سبک جدید در این گروه، مورد بحث و بررسی قرار گرفته و هر یک از اعضای آن با تغییرات مختصر، به تدریس پرداخته اند.

نویسنده این سطور که مدتی نیز در این گروه علمی عضویت داشته، از افکار و اندیشه های ایشان استفاده های فراوان برده است. ضمن گرامیداشت یاد و خاطره مبلّغ با اخلاص، متعهد و ولایتمدار، مرحوم حجت الاسلام حاج شیخ عبدالله ضابط که یکی از پایه گذاران گروه علمی مهارتهای خطابی بود، و تقدیر و تشکر از دیگر اعضای این گروه، حضرات حجج اسلام آقایان علیرضا پناهیان، محمدمهدی ماندگار و مخصوصاً برادر عزیز و گرامی جناب حجت الاسلام والمسلمین محمدرضا برادران، جا دارد از استاد گرانقدر، جناب حجت الاسلام والمسلمین آقای نبوی، معاون محترم تبلیغ و آموزشهای کاربردی حوزه علمیه قم که در بازبینی این اثر اهتمام ویژه نموده و با راهنمایی خود اشکالات آن را گوشزد و در تکمیل و تصحیح آن نقش فراوان داشته اند، سپاسگزاری ویژه داشته باشم.

آنچه در پی می آید حاصل اندوخته های اینجانب از مباحث جلسات گروه علمی مهارتهای خطابی، مطالب مطرح شده در کلاسهای برخی از اساتید، و مطالعه و پژوهش جهت مستندسازی، رفع ابهامات، توضیح و تبیین و ارائه شواهد لازم برای آنهاست.

در اینجا بیان دو نکته ضروری است:

1. مطالبی که در این سلسله مقالات ارائه می شود براساس فصول کتاب «روش سخنرانی دینی» است که انشاءالله به زودی منتشر خواهد شد. از آنجا که آن کتاب به منظور تدریس در کلاسهای درس «روش سخنرانی دینی» نگارش می یابد، به صورت دروس مجزا بوده و طبعاً برخی از درسهای اولیه به اقتضای کتاب و کلاس درس، شامل مباحث غیر روشی؛ مثل اهمیت تبلیغ و سخنرانی، تاریخ خطابه و... خواهد بود.

2. برای خود آزمایی طلاب و فضلای محترم، در پایان هر درس پرسشنامه ای ارائه شده است. همچنین جهت ایجاد روحیه پژوهش در خوانندگان گرامی و یا تمرین برخی از روشها، در پایان درسها درخواست پژوهش بیش تر و یا تمرین کرده ایم.

از همه اساتید، مبلغان و پژوهشگران گرامی درخواست کمک داریم و امیدواریم با ارائه نظرات ارزنده خود، ما را در ادامه راهی که در پیش گرفته ایم یاری کنند.

درس اول

جایگاه تبلیغ، مبلّغ و سخنوری

اهداف این درس عبارتند از آشنایی با:

1. جایگاه تبلیغ و مبلّغ در ایات و روایات؛

2. اهمیت و جایگاه سخن و سخنوری در عصر ارتباطات؛

3. مقام و مرتبه گویندگان مذهبی در قرآن؛

4. پاسخ اشکالات مطروحه در بارة سخنرانی.

جایگاه تبلیغ و مبلّغ

تبلیغ و مبلّغ در اسلام، جایگاهی بس رفیع دارند. در اهمیت و ارزش تبلیغ، همین بس که قرآن کریم، اصلی ترین رسالت انبیا و مبلّغان راستین دین را ابلاغ پیامهای خداوند به مردم می داند و می فرماید: «الَّذینَ یُبَلِّغُونَ رِسالاتِ اللَّهِ وَ یَخْشَوْنَهُ وَ لایَخْشَوْنَ أَحَداً إِلاَّ اللَّهَ وَ کَفی بِاللَّهِ حَسیب»؛[1] «[پیامبران پیشین ] کسانی بودند که تبلیغ رسالتهای الهی می کردند و [تنها] از او می ترسیدند، و از هیچ کس جز خدا بیم نداشتند و همین بس که خداوند، حسابگر [و پاداش دهنده اعمال آنها ] است.»[2]

همچنین رسالت پیامبر بزرگوار اسلام(ص) را هدایت مردم می داند و درباره او می فرماید: «رَسُولاً یَتْلُوا عَلَیْکُمْ آیاتِ اللَّهِ مُبَیِّناتٍ لِیُخْرِجَ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ وَ مَنْ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ وَ یَعْمَلْ صالِحاً یُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدینَ فیها أَبَداً قَدْ أَحْسَنَ اللَّهُ لَهُ رِزْق»؛[3] «رسولی [به سوی شما فرستاده ] که آیات روشن خدا را بر شما تلاوت می کند تا کسانی را که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند، از تاریکیها به سوی نور خارج سازد و هر کس به خدا ایمان آورد و اعمال صالح انجام دهد، او را در باغهایی از بهشت وارد سازد که از زیر درختانش نهرها جاری است. جاودانه در آن می مانند و خداوند روزی نیکویی برای او قرار داده است.»

پیشوایان معصوم : نیز برای تبلیغ دین اهمیتی بس والا قائل بوده اند، برای نمونه یک روایت از امام علی(ع) نقل می شود.

ایشان فرمودند: هنگامی که رسول خدا (ص) مرا به سوی یمن روانه ساخت، اینچنین فرمود: «یا عَلِیُّ لا تُقاتِلْ اَحَداً حَتّی تَدْعُوَهُ اِلَی الْاِسْلامِ وَاَیْمُ اللَّهِ لَاَنْ یَهْدِیَ اللَّهُ عَلی یَدَیْکَ رَجُلاً خَیْرٌ لَکَ مِمَّا طَلَعَتْ عَلَیْهِ الشَّمْسُ وَغَرَبَتْ وَلَکَ وِلاؤُهُ؛[4] ای علی! با هیچ کس، پیش از دعوت او به اسلام جنگ مکن. سوگند به خدا! اینکه خداوند به دستان تو انسانی را هدایت کند، برایت بهتر است از آنچه خورشید بر آن طلوع و غروب کرده است و تو مولای اویی.»

آشکاراست که هدف از جهاد در راه خدا نیز فراهم کردن زمینه برای هدایت گمراهان و باز کردن زنجیرهایی است که مستکبران بر اندیشه مستضعفان کشیده اند.

انسانهای برجسته، مهمّ و برگزیده در هر مکتب و مرام، کسانی هستند که برای تحقق اهداف آن بسیار می کوشند. در مکتب اسلام، پیامبر والامقام ما، مبلّغان دین را از برگزیدگان امت خود می داند و می فرماید: «خیارُ اُمَّتِی مَنْ دَعا اِلَی اللَّهِ تَعالی وَحَبَّبَ عِبادَهُ اِلَیْهِ؛[5] برگزیدگان امت من کسانی هستند که به سوی خداوند متعال فرا می خوانند و بندگانش را محبوب او می سازند.»

رسول خدا(ص) در جای دیگری آمران به معروف و ناهیان از منکر را - که مبلّغان دین از مصادیق بارز آنها هستند – جانشین خدا، رسول و قرآن معرفی می کند و می فرماید: «مَنْ اَمَرَ بِالْمَعْرُوفِ وَنَهی عَنِ الْمُنْکَرِ فَهُوَ خَلِیفَةُ اللَّهِ فِی اَرْضِهِ وَخَلِیفَةُ رَسُولِ اللَّهِ وَخَلِیفَةُ کِتابِهِ؛[6] هر کس امر به معروف و نهی از منکر کند، جانشین خداوند و جانشین رسول خدا و جانشین کتاب خدا در زمین است.»

پیامبر اسلام(ص)، پیام آوران دین را جانشینان خود برمی شمارد و محبت ویژه خویش را نثار آنان کرده، برایشان دعا می کند. امام علی بن ابی طالب 8 نقل می کند که: «قالَ رَسُولُ اللَّهِ9: اللَّهُمَّ ارْحَمْ خُلَفائی ! - ثَلاثاً - قِیلَ یا رَسُولَ اللَّهِ وَمَنْ خُلَفاؤُکَ؟ قالَ: الَّذِینَ یُبَلِّغُونَ حَدِیثِی وَسُنَّتِی ثُمَّ یُعَلِّمُونَها اُمَّتِی؛[7] رسول خدا (ص) سه بار فرمود: خداوندا! به جانشینانم رحم کن! گفته شد: ای رسول خدا! جانشینان شما چه کسانی اند؟ فرمود: آنان که گفتار و کردار مرا تبلیغ می کنند و آنها را به امّت من می آموزند.»

مبلّغ با تلاش تبلیغی خود، سنتهای نیکوی الهی و انسانی را در جامعه پایدار می سازد و بدعتها و خرافات را بر می چیند و محبّت الهی را در دل و جان انسانها می نشاند و با حرکت دادن مردم به سوی پارسایی، آنان را محبوب خداوند می سازد؛ از اینرو پاداش زیادی نزد خدا دارد.

امامان معصوم: بهشت را پاداش مبلغان قرار داده و آنها را از کسانی معرفی کرده اند که پیامبران و شهیدان به مقامشان غبطه می خورند. به دو حدیث ذیل توجه نمائید:

1. رسول خدا(ص) فرمود: «مَنْ اَدّی اِلی اُمَّتِی حَدِیثاً یُقِیمُ بِهِ سُنَّةً اَوْ یَثْلِمَ بِهِ بِدْعَةً فَلَهُ الْجَنَّةُ؛[8] هر کس حدیثی را به امّتم برساند که با آن سنّتی را برپا دارد یا بدعتی را درهم شکند، بهشت از آن او خواهد بود.»

2. راوی نقل می کند: «قالَ رَسُولُ اللَّه9: اَلا اُحَدِّثُکُم عَن اَقْوامٍ لَیْسُوا بِاَنْبِیاءَ وَ لا شُهَداءَ یَغْبِطُهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ الاَْنْبِیاءُ وَ الشُّهَداء بِمَنازِلِهِمْ مِنَ اللَّهِ عَلی مِنَابِرَ مِنْ نور؟ قِیلَ مَنْ هُمْ یَا رَسُولَ اللَّهِ؟ قَالَ: هُمُ الَّذیِنَ یُحَبِّبُونَ عِبَادَ اللَّهِ اِلَی اللَّهِ وَ یُحَبِّبُونَ اللهَ اِلَی عِبَادِهِ قُلْنَا: هَذَا حَبَّبُوا اللَّهَ اِلَی عِبَادِهِ فَکَیْفَ یُحَبِّبُونَ عِبَادَ اللَّهِ اِلَی اللَّهِ قَالَ: یَأْمُرُونَهُمْ بِمَا یُحِبُّ اللَّهُ وَ یَنْهَوْنَهُمْ عَمَّا یَکْرَهُ اللَّهُ فَاِذَا اَطَاعُوهُمْ اَحَبَّهُمُ اللَّهُ؛[9] پیامبر عزیز خدا فرمود: آیا برای شما از اقوامی بگویم که از پیامبران و یا شهیدان نیستند، اما در روز قیامت، پیامبران و شهیدان به منزلت آنان نزد خداوند - که بر منبرهایی از نورند - غبطه می خورند؟ گفته شد: ای رسول خدا! آنان چه کسانی اند؟ فرمود: آنان کسانی هستند که خدا را در نظر مردم و مردم را در نظر خداوند محبوب می سازند.

گفتیم: اینکه خداوند را در نظر بندگان محبوب می سازند، روشن است؛ اما چگونه بندگان خدا را در نظر خداوند محبوب می کنند؟ فرمود: آنان را بدانچه خداوند دوست می دارد، فرمان می دهند و از آنچه او ناپسند می شمارد، نهی می کنند. وقتی مردم از آنان اطاعت کنند، خداوند ایشان را دوست خواهد داشت.»

جایگاه سخن و سخنوری

انسان، موجودی متفکر و اجتماعی است. او در ارتباطات اجتماعی خود با دیگران تعامل دارد، به داد و ستد فکری، احساسی و... می پردازد و پیامهای خویش را با روشهای مختلف، مانند: اشاره، نوشتن، گفتن و تصویر به دیگران می رساند. از این میان، مهم ترین و شاید بی بدیل ترین ابزار آدمی برای انتقال پیامهایش زبان است.

رسانه های متنوع و ابزارهای ارتباطی فراوانی در دوران معاصر و در عصر ارتباطات، پا به عرصه وجود گذاشته تا انسان را در پیام رسانی یاری دهند؛ اما به هیچ وجه نتوانسته اند جای سخن را بگیرند و یا اعتبار آن را کاهش دهند.

فیلم، سینما، فضای مجازی اینترنت، محصولات هنری و دیگر وسایل ارتباط جمعی با همه قدرت و اهمیت و ارزشی که دارند، هیچ گاه نمی توانند عرصه را بر شیوه بی بدیل و سنتی تبلیغ؛ یعنی سخنرانی، تنگ کنند و یا به جای آن بنشینند.

سالهاست که افراد زیادی، تفاوتهای موجود میان رسانه ها را بررسی کرده اند. مارشال مک لوهان، نخستین کسی بود که به شیوه ای متقاعد کننده، رسانه ها را به دو قسمت تقسیم کرد و مدعی شد رسانه یا گرم است و یا سرد. او رسانه های همه حسی[10] را سرد و رسانه های تک حسی[11] را گرم می داند. وی رسانه های گرم را شامل ابزارهایی بر می شمرد که قادرند مفهوم منظور را به کمک ذهن و تخیل مخاطب کامل کنند؛ اما رسانه های سرد نمی توانند چنین امکانی را برای مخاطبانشان فراهم سازند. به این ترتیب، رادیو گرم است؛ چون شنونده سعی می کند آنچه را می شنود با تصورات خود در ذهنش تکمیل کند. در مقابل، تلویزیون، رسانه سرد است؛ چون همه چیز را به بیننده نشان می دهد و جای فعالیت چندانی برای وی نمی گذارد.[12]

سخنرانی، بیش تر با بعد شنیداری انسان مرتبط است؛ از اینرو بیش از رسانه های دیداری، انسان را به تفکر، درک و فعالیت ذهنی وا می دارد. همچنین باعث افزایش قدرت اندیشه می شود و برای درک مفاهیم عمیق، مناسب تر است.

حتی می توان گفت که سخنرانی، بهتر از رسانه گرمی مثل رادیو و یا یک متن نوشتاری مخاطب را متقاعد می کند و مطالب مورد نظر را به وی منتقل می سازد. گزارش ذیل، شاهدی بر این مدعا است:

«در سالهای دهه 1930 م اندیشمندانی چون: دابلیو. اچ، ویلکی، فرانکلین توور، هدلی کانتریل، کوردون آلپرت، یک آزمایش انجام دادند، آنها گروههایی «جور شده» از دانشجویان را در برابر مباحث مشابهی قرار دادند که محور آنها جنگ، مذهب و سایر موضوعهای بحث انگیز بود. گروه اول در برابر سخنرانی می نشستند و گروه دیگر، همان سخنرانی را از رادیو می شنیدند و گروه سوم آن را به صورت چاپ شده می خواندند. آن گاه همه را آزمایش کردند تا ببینند تغییر نگرش یا گرایش آنها چگونه است. نتایج در تجربه هایی که به طور متوالی، یکی پس از دیگری صورت پذیرفت، همواره ثابت بود. سخنرانی رو در رو مجاب کننده تر از رادیو و رادیو مجاب کننده تر از متن چاپی بود.»[13]

در کنار همه این مباحث، نباید از ارتباط روحی بین گوینده و شنونده در سخنرانی و تبلیغ چهره به چهره و آثار معنوی و مثبت آن که قابل مقایسه با دیگر رسانه ها نیست غافل بود.

ظرفیت بالای کلمه و کلام برای انتقال معارف بلند اسلامی نیز بر اهمیت سخنرانی در کنار دیگر ابزارها و شیوه های مدرن انتقال پیام می افزاید. بسیاری از معارف الهی در دین اسلام با تأثیری عمیق به صورت گفتاری و نوشتاری بیان شده است و اگر بخواهد به صورت فیلم و تصویر در آید، از قداست و اهمیت آن کاسته می شود. برای مثال، چه کسی می تواند یوسف قرآن، جن، فرشته، بهشت و دوزخ را در یک فیلم به تصویر بکشد و جایگاه این مفاهیم را آن گونه حفظ کند که با سخن و نوشته به ذهن مؤمنان منتقل شده است؟

با توجه به آنچه گذشت، بهتر می توان عنایت خداوند به مسئله «بیان» را در سوره مبارکه «الرحمن» درک کرد که پس از خلقت الهی انسان، به نعمت سخنگویی و کتابت می پردازد و می فرماید: «اَلرَّحْمَنُ عَلَّمَ الْقُرْآنَ خَلَقَ الاِْنْسَانَ عَلَّمَهُ الْبَیَانَ[14]»؛ «خداوند رحمان، قرآن را تعلیم فرمود، انسان را آفرید، و به او بیان را آموخت.»[15]

همچنین خداوند متعال در کامل ترین کتاب آسمانی خویش مبلّغان هدایتگر به خدا و اهل عمل صالح را می ستاید و می فرماید: «وَ مَنْ أَحْسَنُ قَوْلًا مِّمَّن دَعَآ إِلَی اللَّهِ وَ عَمِلَ صَالِحًا وَ قَالَ إِنَّنِی مِنَ الْمُسْلِمِینَ»؛[16] «چه کسی خوش گفتارتر از آن کسی است که به سوی خدا دعوت می کند و عمل صالح انجام می دهد و می گوید: من از مسلمانانم.» در این آیه به گوینده بودن مبلغان دینی اشاره شده و سخن نیکوی آنان مورد ستایش قرار گرفته است.

در دوران کنونی، حفظ جایگاه وعظ و استفاده از ابزار زبان به شکل مؤثر، اهمیتی صد چندان می یابد؛ زیرا اکنون در شرایطی هستیم که مدعیان دروغین هدایت، اصلاح و خیرخواهی در جهان، از همه ابزارهای پیام رسانی با جاذبه های فراوان و به شکلی مؤثر استفاده می کنند و توده های عظیم انسانی را همراه خود به سوی کویرستان جهل و خرافه می کشانند.

در عصری که فرعونیان با سخنان زهرآگین خود، فضای فرهنگی، اخلاقی و علمی جامعه را مسموم می کنند، باید همانند حضرت موسی(ع)، قدرت سخن گفتن را به صورتی فصیح و بلیغ از خدای بزرگ خواست.

قرآن کریم می فرماید: «وَ نَادَی فِرْعَوْنُ فِی قَوْمِهِ ی قَالَ یَقَوْمِ أَلَیْسَ لِی مُلْکُ مِصْرَ وَ هَذِهِ الْأَنْهَرُ تَجْرِی مِن تَحْتِی أَفَلَا تُبْصِرُونَ * أَمْ أَنَا خَیْرٌ مِّنْ هَذَا الَّذِی هُوَ مَهِینٌ وَ لَا یَکَادُ یُبِینُ * فَلَوْلَآ أُلْقِیَ عَلَیْهِ أَسْوِرَةٌ مِّن ذَهَبٍ أَوْ جَآءَ مَعَهُ الْمَلَئِکَةُ مُقْتَرِنِینَ * فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ و فَأَطَاعُوهُ إِنَّهُمْ کَانُوا قَوْمًا فَاسِقِینَ»؛[17] «فرعون در میان قوم خود ندا داد و گفت: ای قوم من! آیا حکومت مصر از آن من نیست، و این نهرها تحت فرمان من جریان ندارند؟ آیا نمی بینید؟ مگر نه این است که من از این مردی که از خانواده و طبقه پستی است و هرگز نمی تواند فصیح سخن بگوید برترم؟! [اگر راست می گوید] چرا دستبندهای طلا به او داده نشده است یا اینکه چرا فرشتگان دوشادوش او نیامده اند [تا گفتارش را تأیید کنند]؟! [فرعون ] قوم خود را سبک شمرد. در نتیجه از او اطاعت کردند؛ آنان قومی فاسق بودند.»

از این آیات استفاده می شود که فرعون از ابزار قدرتمند سخن برای فریب افکار عمومی بهره می گرفته است؛ از اینرو لازم بود حضرت موسی(ع) قبل از مواجهه با او برای مقابله با قدرت تبلیغی فرعونی، از خدای بزرگ، قدرت سخن گفتن بخواهد. اینجاست که قرآن کریم می گوید: » قَالَ رَبِ ّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی * وَ یَسِّرْ لِی أَمْرِی * وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِّن لِّسَانِی * یَفْقَهُوا قَوْلِی»؛[18] «[موسی ] گفت: پرودگارا سینه ام را گشاده کن و کارم را برایم آسان فرما، و گره از زبانم بگشای تا سخنان مرا بفهمند.»

به یاد داشته باشیم که سخنرانی مؤثر، عاملی اساسی برای معرّفی و تثبیت جایگاه ادیان، فرقه ها، گروههای سیاسی و رهبران دینی و اجتماعی است. راهبرانی که در سخن و سخنوری توفیق بیش تری دارند، از مقبولیّت بیش تری نیز برخوردارند. آنان بهتر از دیگران می توانند از حریم ارزشهای اجتماعی، دینی و سیاسی خویش دفاع کنند و یا با تیرهای نافذ سخن، افکار جهل آلود را هدف بگیرند. در حقیقت برخی سخنان از تیرهای جنگجویان تأثیرگذارترند؛ چنان که امام علی(ع) می فرماید: «رُبَّ کَلامٍ اَنْفَذَ مِنْ سِهامٍ؛[19] چه بسا سخنی که تأثیرش از تیرها [ی نافذ] افزون تر است.»

و چه زیبا در اهمیت و جایگاه سخنوری سروده اند که:

به گوینده گیتی، برازنده است

که گیتی به گویندگان زنده است[20]

پاسخ به چند اشکال

پیش از پرداختن به روش سخنرانی، پاسخ به چند اشکال دربارة تبلیغ و سخنرانی لازم است.

1. علمی نبودن

گاه گفته می شود که سخنرانی، علم نیست تا قابل پی گیری و آموزش باشد؛ تنها یک ذوق است و هر کس به صورت خدادادی ذائقه سخنوری داشته باشد، سخنران می شود. آنان می گویند افرادی که از چنین موهبتی برخوردار نباشند، هرگز نمی توانند سخنوری مقبول باشند.

در پاسخ به این ایراد، می توان گفت: سخنرانی، نیازمند استعدادهای عام، مانند: قدرت فراگیری، حافظه بالا و...، و استعدادهای خاصی همچون: بیان رسا، تن صدای خاص، تعادل روانی مناسب و... است. میزان اعتماد سخنرانی به «ذوقهای شخصی» و «فنون قابل انتقال» مشخص نیست؛ ولی می توان گفت که بخش عمده ای از نیازها و فنون آن، قابل انتقال و یادگیری است. تجربه چند ساله رشته تخصصی تبلیغ حوزه علمیه قم در مقاطع مختلف آن، با استفاده از همین روشها و فنون، گویای این واقعیت است که بخش عظیمی از علم و فن سخنرانی، قابل انتقال به دیگران است.

سخنوری از یک سو روشمند است و مانند منطق که روش استدلال است و اصول که روش استنباط احکام الهی است، روش انتقال محتوا از طریق سخن با فصاحت و بلاغت را به همراه دارد. از سوی دیگر، یک هنر است و به ذوق، استعداد فطری، خلاقیت و ابتکار نیاز دارد تا آنجا که برخی سخن گفتن را «هنر گفتگو در اجتماع»[21] تعریف کرده اند.

2. کفایت علم و عمل

بعضی می گویند: داشتن علم و عمل به آن، برای تبلیغ دین خدا کافی است و لزومی ندارد که به فراگیری روشها و از جمله روش سخنرانی بپردازیم. اصلاً چه نیازی به مهارت سخنوری است؟

در پاسخ باید گفت: پیامبران الهی از امکانات بسیاری برای تبلیغ دین بهره گرفته اند؛ همچون: علم سرشاری که مخاطبان را به کرنش وا می داشت، معجزه، چهره جذّاب و مناسب، اصل و نسب خوب، شهرت و سابقه درخشان، اخلاق خوب و...؛ در عین حال، شرط علم و عمل برای تأثیرگذاری در مخاطبان خوب و لازم است لیکن کافی نیست؛ از اینرو برای نمونه، زمانی که حضرت موسی(ع) مأمور شد تا فرعون را به راه راست هدایت کند، از خداوند خواست تا برادرش هارون را که فصیح تر سخن می گوید، با او همراه سازد.

3. احادیث سخن و سکوت

بعضی به احادیث سخن و سکوت استناد می کنند و می گویند: روایات بسیاری در مذمت سخن گفتن و مدح سکوت یا فضل سکوت بر سخن[22] وارد شده است. از مجموع این احادیث استفاده می شود که سخنرانی، امری نکوهیده است.

اما حقیقت این است که در اینجا بینِ عالِم با عملِ صامت و عالم بی عملِ سخنگو مقایسه شده است. آنچه در روایات، مذمّت شده است، عالم بی عملِ سخنگو است؛ در حالی که باید بین عالم عاملِ صامت و عالم عامل سخنگو مقایسه کرد و آن گاه دید که روایات، کدام یک از آنان را بیش تر می پسندد.

هر یک از سخن و سکوت در جای خود می تواند پسندیده یا ناپسند باشد: «عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ 7أَنَّهُ سُئِلَ عَنِ الْکَلَامِ وَالسُّکُوتِ أَیُّهُمَا أَفْضَلُ فَقالَ 7 لِکُلِّ واحِدٍ مِنْهُما آفاتٌ فَاِذا سَلِما مِنَ الْآفاتِ فَالْکَلَامُ أَفْضَلُ مِنَ السُّکُوتِ قِیلَ وَکَیْفَ ذاکَ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فَقالَ لِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ ما بَعَثَ الْاَنْبِیاءَ وَالْاَوْصِیاءَ بِالسُّکُوتِ اِنَّما بَعَثَهُمْ بِالْکَلَامِ وَلَا اسْتُحِقَّتِ الْجَنَّةُ بِالسُّکُوتِ وَلَا اسْتُوجِبَتْ وَلَایَةُ اللَّهِ بِالسُّکُوتِ وَلَا وُقِیَتِ النَّارُ بِالسُّکُوتِ وَلَا تُجُنِّبَ سَخَةُ اللَّهِ بِالسُّکُوتِ اِنَّما ذَلِکَ کُلُّهُ بِالْکَلَامِ ما کُنْتُ لِاَعْدِلَ الْقَمَرَ بِالشَّمْسِ اِنَّکَ لَتَصِفُ فَضْلَ السُّکُوتِ بِالْکَلامِ وَلَسْتَ تَصِفُ فَضْلَ الْکَلَامِ بِالسُّکُوتِ؛[23] از امام سجاد(ع) پرسیدند که کدام یک از سخن و سکوت، افضل است. او فرمود: برای هر یک از آن دو آفتهایی است. پس هر گاه از آفات، سالم بمانند، سخن گفتن افضل از سکوت است. گفتند: ای فرزند رسول خدا! چگونه سخن گفتن افضل است؟ فرمود: زیرا خدای عزیز و جلیل، انبیا و اوصیا را به سکوت مبعوث نکرد؛ بلکه آنان را به سخن گفتن برانگیخت. بهشت با سکوت [برای کسی] استحقاق نیافت و ولایت خداوند با سکوت واجب نشد و آتش با سکوت نگه داشته نشد و خشم خداوند با سکوت کنار گذاشته نشد و همه اینها با سخن انجام می شوند. من ماه را معادل خورشید نمی کنم. [یکی از نشانه های برتری سخن این است که ] تو فضیلت سکوت را نیز با سخن گفتن توصیف می کنی؛ ولی نمی توانی فضیلت کلام را با سکوت توصیف کنی.»

در شعر و ادب فارسی هم آمده است:

گرچه پیش خردمند خامشی ادب است

به وقت مصلحت، آن بِه که در سخن کوشی

دو چیز طَیره عقل است: دَم فرو بستن

به وقت گفتن و گفتن به وقت خاموشی[24]

صائب تبریزی در این باره چه زیبا سروده است:

در مقام گفتْ، مُهر خاموشی بر لب زدن

تیغ را زیر سپر در جنگ، پنهان کردن است

و اگر خاموشی، سبب کتمان حق و معارف الهی باشد، به تعبیر قرآن کریم، لعنت الهی را در پی خواهد داشت: «إِنَّ الَّذِینَ یَکْتُمُونَ مَآ أَنزَلْنَا مِنَ الْبَیِّنَتِ وَ الْهُدَی مِنْ بَعْدِ مَا بَیَّنَّهُ لِلنَّاسِ فِی الْکِتَبِ أُوْلَئِکَ یَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَ یَلْعَنُهُمُ اللَّعِنُونَ»؛[25] «کسانی که دلایل روشن و وسیله هدایتی را که نازل کرده ایم، پس از آنکه در کتاب برای مردم بیان کردیم، کتمان کنند، خدا آنها را لعنت می کند و همه لعن کنندگان نیز آنها را لعن می کنند.»

4. محدود بودن تأثیر

برخی می گویند که سخنرانی در مقابل روشها و ابزارهای دیگر پیام رسانی و تبلیغ، تأثیر چندانی ندارد و کهنه شده است. آنان بر این باورند که بهتر است در عصر ارتباطات و پیشرفت وسایل ارتباطی از ابزارها و شیوه های دیگر استفاده شود.

در اینجا نیز لازم است گفته شود: با آنکه تعداد مخاطبان رسانه ها، ابزارها و شیوه های دیگر، بیش تر از مخاطبان سخنرانی است؛ ولی چنان که اشاره شد این روش در مقایسه با رسانه های جدید از امتیازاتی ویژه، غیرقابل اغماض و بسیار مهم برخوردار است. از جمله آن امتیازات می توان به عمق تأثیرگذاری علمی، احساسی و معنوی در سخنرانی به دلیل ارتباط مشافهی، انس و محبت بیش تر بین گوینده و شنونده و حالات خاص جلسات سخنرانی اشاره کرد.

پرسش نامه

1. تبلیغ و مبلّغ در قرآن کریم از چه جایگاهی برخوردار است؟

2. سه روایت در بارة جایگاه مبلّغ و پاداش دنیوی و اخروی او بنویسید.

3. مک لوهان رسانه ها را به چند دسته تقسیم می کند؟ کدام یک از آنها بر مخاطبان تأثیرگذارترند؟

4. سخنرانی در میان رسانه های پیشرفته امروز، از چه جایگاهی از نظر تأثیرگذاری برخوردار است؟

5. دیدگاه قرآن کریم نسبت به جایگاه سخن وسخنوران دینی را توضیح دهید.

6. برخی می گویند سخنرانی علم نیست تا قابل آموزش باشد. ایا این سخن درست است؟ توضیح دهید.

7. بعضی مدعی شده اند که داشتن علم و عمل به آن برای تبلیغ دین کافی است؛ از اینرو نیازی به سخنرانی وجود ندارد. نظر شما در این باره چیست؟

8. ایا از احادیث سخن و سکوت می توان استفاده کرد که سخنرانی، امری نکوهیده است؟ توضیح دهید.

اندیشه کنید

1. با توجه به اهمیت و جایگاه تبلیغ، چرا به اندازه لازم به آن توجه نشده است؟

2. از نظر شما تا چه میزان باید به هر یک از رسانه ها به عنوان ابزار تبلیغ دین توجه کرد؟

3. برای احیای جایگاه تبلیغ چه باید کرد؟ با دوستانتان مشورت کنید و طرح اجرایی بدهید.

پی نوشت ها:

[1]. احزاب/ 39.

[2]. همچنین خداوند متعال می فرماید: «فَإِنْ حَاجُّوکَ فَقُلْ أَسْلَمْتُ وَجْهِیَ لِلَّهِ وَ مَنِ اتَّبَعَنِ وَ قُلْ لِلَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ وَ الْأُمِّیِّینَ أَ أَسْلَمْتُمْ فَإنْ أَسْلَمُوا فَقَدِ اهْتَدَوْا وَ إِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّما عَلَیْکَ الْبَلاغُ وَ اللَّهُ بَصیرٌ بِالْعِبادِ»؛ «اگر با تو به گفتگو و ستیز برخیزند [با آنها مجادله نکن و] بگو: من و پیروانم در برابر خداوند [و فرمان او] تسلیم شده ایم و به آنها که اهل کتاب هستند (یهود و نصارا) و بی سوادان (مشرکان) بگو: آیا شما هم تسلیم شده اید؟ اگر [در برابر فرمان و منطق حق ] تسلیم شوند، هدایت می یابند، و اگر سرپیچی کنند، بر تو تنها ابلاغ [رسالت ] است و خدا نسبت به بندگان بیناست.» (آل عمران/ 20)

در سوره های رعد/ 40، مائده/ 92 و نحل/ 82 نیز ابلاغ پیام الهی، رسالت اصلی پیامبر اسلام 9 معرفی شده است.

[3]. طلاق/ 11.

[4]. الکافی، شیخ کلینی، دارالکتب الاسلامیه، تهران، چ چهارم، 1365 ه . ش، ج 5، ص 36، ح 2.

[5]. کنز العمال، متقی هندی، تصحیح: صفوه السّقا، مکتبه التراث الاسلامی، بیروت، 1397 ه . ق، چ اوّل، ج 10، ص 152، ح 2877.

[6]. همان، ج 3، ص 75، ح 5564.

[7]. الامالی، شیخ صدوق، مؤسسه البعثه، قم، 1407 ه . ق، چاپ اول، ص 247، ح266.

[8]. بحار الانوار، محمدباقر مجلسی، مؤسسه الوفا، بیروت، 1403 ه . ق، چاپ دوم، ج 2، ص 152، ح 43.

[9]. مشکاة الانوار فی غرر الاخبار، طبرسی، تحقیق: مهدی هوشمند، دار الحدیث، قم، 1418 ه . ق، چاپ اول، ص 240، ح 692.

[10]. رسانه ای که انسان با همه یا چند حس خود می تواند از آن پیام را دریافت کند، مثل تلویزیون که دیداری و شنیداری است.

[11]. رسانه ای که فقط با یک حس انسان سر و کار دارد مثل رادیو، که فقط با گوش، پیامش را می توان شنید.

[12]. ر. ک: برای درک رسانه ها، هربرت مارشال مک لوهان، ترجمه سعید آذری، مرکز تحقیقات، مطالعات و سنجش برنامه ای صدا وسیما، تهران، 1377 ه . ش، ص 23و 24.

[13]. مقاله رسانه ها و جهانی شدن فرهنگ، مسعود واحدی، وب سایت کلمه www.kalemeh.og))، 21/3/1387.

[14]. الرحمن/1-4.

[15]. «عَلَّمَهُ البیان ای اسماء کلّ شیی ء واللغات کلّها... عَلّمه البیان ای النطق و الکتابة والخط والفهم والافهام حتّی یعرف ما یقول و مایقال له.»: مجمع البیان فی تفسیر القرآن، فضل بن حسن طبرسی، تصحیح و تحقیق و تعلیق: سید هاشم رسولی محلاتی و سیدفضل الله یزدی طباطبایی، دارالمعرفه، بیروت، بی تا، ج 9-10، ص 299.

[16]. فصّلت/33.

[17]. زخرف/51 - 54.

[18]. طه/25 - 28.

[19]. معجم الفاظ غرر الحکم و درر الکلم، مصطفی درایتی، مرکز مطالعات و تحقیقات اسلامی دفتر تبلیغات اسلامی، قم، 1413، ص 995.

[20]. ادیب.

[21]. هنر سخن گفتن، ژرژ سیون، ترجمه اسماعیل اسعدی، نشر اقبال، تهران، 1375 ه . ش، چاپ پنجم، ص 8.

[22]. از امام صادق(ع) نقل شده است که فرمود: «قالَ لُقْمانُ لِابْنِهِ یا بُنَیَّ اِنْ کُنْتَ زَعَمْتَ اَنَّ الْکَلَامَ مِنْ فِضَّةٍ فَاِنَّ السُّکُوتَ مِنْ ذَهَبٍ؛ لقمان به فرزندش فرمود: پسرم! اگر گمان داری که سخن از نقره است؛ پس سکوت از طلا است.»: الکافی، ج 2، ص 114.

[23]. وسائل الشیعه، حر عاملی، مؤسسه آل البیت، قم، 1409 ه . ق، ج 12، ص 188، باب استحباب اختیار الکلام.

[24]. سعدی.

[25]. بقره/159.

گمنام بازدید : 3172 دوشنبه 25 فروردین 1399 نظرات (2)

روش شناسی خطبه خوانی در سخنرانی

کتاب روش شناسی خطبه خوانی در سخنرانی یکی از جامع ترین کتاب هایی است که پیرامون خطبه خوانی در سخنرانی نوشته شده است این کتاب  در 12فصل به اجزای خطبه، انواع خطبه،‌ خطبه‌های موضوعی، خطبه‌های مناسبتی، خطبه های 14معصوم  می پردازد.

تعداد صفحات : 10

درباره ما
Profile Pic
هيچكس گمان نكند كه اهميت منبر امروز كمتر از ديروز است؛ نه. بنده با وسايل ارتباطات جمعي آشنا هستم؛ تلويزيـون و بقيـة چيـزها را ميشناسم و تأثيـرات آنـها را ميدانم؛ اما معتقدم جلسهاي كه يك روحاني بنشيند و عدهاي روبهروي او قرار گيرند و او با آنها حرف بزند، همچنان جايش در كل تبليغات مدرن امروز خالي است. ما از صدسال پيش تا امروز چقدر موازين منبر را زير ضابطه بردهايم؟ اين يك خلأ است. ما ميتوانيم شيوة انحصاري اختصاصي تبليغ را، يعني منبر و مواجهة روبهرو را تحت ضابطه در آوريم. چرا اين را به شما ميگويم؟ من اين را ميگويم تا فضاي ذهني شما به اهميت قضيه توجه پيدا كند. مقام معظم رهبري 1372/2/15
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نویسندگان
    آمار سایت
  • کل مطالب : 60
  • کل نظرات : 65
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 103
  • آی پی امروز : 9
  • آی پی دیروز : 25
  • بازدید امروز : 14
  • باردید دیروز : 34
  • گوگل امروز : 2
  • گوگل دیروز : 3
  • بازدید هفته : 14
  • بازدید ماه : 829
  • بازدید سال : 3,970
  • بازدید کلی : 296,967
  • کدهای اختصاصی

    //Ashoora.ir|Hadith Begins